عشق بی پایان پارت19

عشق بی پایان پارت19
: الهی قربون قد و بالات بشم من کجا بودی اخه (گریه)
_اوا عزیز دلم گریه نداره اینجام دیگ
+بسه زود تمومش کنین راستی تو دیگه باید استراحت کنی دکتر گفته کار کردن ممنوع
_بله عزیزم
با خونسردی از کنارم رد شد و گفت
+من عزیز تو نیستم
: چیزی شده چرا اینطوری حرف میزنه
_چیزی نیس یکم بحثمون شد
: اها راستی.قضیه دکتر چیه جیمز گفت
_باردارم
با خوشحالی جواب داد
: الهی من فدات بشم مامانییی
پوزخندی از سر کلافگی زدمو باهم رفتیم بالا
: تو دیگ دست به سیاه و سفید نمیزنی باشه؟
_باش
یکماه از زمان بارداریم گذشت و روز به روز رابطم با جیمز سرد تر و کسل کننده تر میشد

توی حیاط نشسته بودمو داشتم درختارو به قول خودم هرس میکردم
از کار کردن دست کشیدم و دستامو گذاشتم رو شکمم و لب زدم
_ازت متنفرم!!
کاشکی هیچوقت نمیومدی
قطره اشکی از چشام ریخت
صدای در اتاق اومد
جیمز باز خوشتیپ کرده بود معلوم نبود قراره کجا بره
از جام بلند شدمو رفتم سمتش
+چیه باز چی میخوای
_امروز نوبت دکتر دارم
+خب چیکار کنم
_ینی ک چجوری برم
+اها من امروز یه قرار مهم دارم نمیرسم ببرمت
به یکی از راننده ها میگم ببره
با حرص گفتم
قرار؟!
قرار با همون کسی ک رد رژ قرمزش رو پیرهنت مونده؟!
+فوضولیش ب تو نیومده
سری به نشونه تایید تکون دادم از کنارش رد شدم
+راستی رایا رو هم با خودت ببر
_نترس نگران بچت نباش مواظبش هستم
+اونکه وظیفته فقط میترسم باز زیر اینو اون دنبالت بگردم