(فیک برادر من)پارت ۱

(فیک برادر من)پارت ۱
+سلام من اتم و ۱۹ سالمخ مدرسم تموم کردم(دو سال جهشی خونده) یک برادر بزرگتر به نام سانزو دارم و ۲۴ سالش خانودمون بخاطر کار های زیادشون هیچوقتی ندارم حتی برای خودشون وضعیت مالی خوبی داریم برادرم کمتر خونس و همیشه میره برای کار و هر موقع هم ازش میپرسم شغلش چیه جواب نمیده و حرفم میپیچونه آمممم دیگه چیزی نیست بگم نه (نه میزاری برم ادمه داستان)+برو بد اخلاق😑
*زمان حال*
از زبان ات
داشتم تو خیابون قدم میزدم که دستی من پرت کرد تو کوچه +لعنتی
وقتی دیدمش فهمیدم ول کن نبود کسی که تو دانشگاه عاشقم بود ولی من دوسش نداشتم(آیزک)
×به به به ات خانم بلخره پیدات کردم (پوزخند)
+میخوای عوضی(سرد)
×تورو میخوام فقط تورو
+چندش منحرف برو گمشو عوضی(با داد)
*قربون شدت تغییر مدت بشم ات*
+خفه شو ادامه بنویس تا نزدمت
*باش وحشی*
×چون تو فقط برای منی فهمیدی برای منننننن(باداد و عربده)
+خب منم دو ماه پیش بهت جوابت دادممم ولم کن از زندگیم برو بیرون اشغال عوضیییی
*فلش بک *
×ات من من عاشقتم لطفا باهام قرار بزار
+آیزک متاسفم ولی من تورو فقط به چشم یک دوست میبینم
×که اینطور ات منتظرم باش برمیگردم
*پایان فلش بک*
(..آیزک ات میخواد ببره که )
*در همان زمان در جای دیگه*