برادر خوانده🧑🏻✨ پارت 15 🧑🏻✨

برادر خوانده🧑🏻✨ پارت 15 🧑🏻✨
+اوهوم مرسی اوپا جونم
همین که داشت حوله رو میداد کههههههههههههههههههههههههههههههههههه
منم گرفتم دستم و حوله رو میچیدم دور بدنم و اومدم بیرون رفتم سمت کمد لباسام و
+اوپااااااااااااااااااااااااااااا
_ا/ت من همینجا هستم چرا داد میزنی؟
+اااا اینجایی نمی‌دونستم کدوم یکی از این دو تا لباس رو بپوشم جلوی مهمونا؟(اسلاید 2 و 3)
_اون صورتی سفیده
+باشه
خلاصه لباسم رو انتخاب کردم و پوشیدم بعد یه آرایش ست لباسم کردم کفشام رو پوشیدم ناهارم رو ساعت ۶:۳۰ خوردم گشنم نبود نیم ساعت تو گوشی چرخیدم که تهیونگ صدام زد (کفشاش اسلاید 4)
_ا/تتتت اومدن
+اومدمممم
رفتم پایین زنگ در رو زدن کنار تهیونگ جلوی در وایسادم اول جین اومد خیلی شکسته شده بودن ولی بازم شاد بود خوشحالم
جین:سلام داداش گلم تهیونگ (رو به ا/ت )سلام خانم اااااااا وایسا ا/ت خودتی وای باورم نمیشههههههه (ا/ت رو بغل میکنه)
+ای حین اوپا خفه شدم
نامجون : ا/ت دلمون برات تنگ شده بود
خلاصه با همه سلام علیک کردیم جز کوک
+کوک کجاست؟
جیمین:بعد از رفتنت تو کما خودکشی کرد
+چییییییی؟




هاهاها از این خماری به اون خماری🤣😅