s2 p1
..نیکتوفیلیا ۲
(سال بعد 3(
....پرده اتاقم رو کشیدم و سرمو رو پاهام گذاشتم
....من چقدر بدبختم
..اخه جونگکوک از کی تاحاال بچه دوست شد؟
...و بهونش وارثه
اونموقع که یجوری خشن باهام رابطه برقرار
کرد و باعث شد نابارور بشم باید فکر
اینجاهاشم میکرد...(یاد آوری کنم تو استخر )
مادر و پدر جونگکوک اومدن پیش ما زندگی
میکنن....جونگکوک یکی از دختر عمو هاش
رو گرفته که دهتر عموش عاشقشه!...یعنی
صیغه کرد و خیلی خواست منو راضی
کنه...ولی حتی بهش نگاه هم نمیکنم.. دو ماهه
افسردگی گرفتم و هیچی هم نمیخورم....به قول
خودش میخوام اونقدر حرصش بدم تا دق
!کنه!..دوستم داره
ولی داره یکی دیگه رو باردار میکنه... یکی
دیگه مادر وارثشه! یکی دیگه مادر بچه
...شه...رابطه با یکی دیگه؟
نمیتونم تصورش کنم....پدر و مادرش خیلی
مخالفت کردن...ولی نزاشت....نزاشت....و رفت
.اونو گرفت
!دوست نداشت قلبمو بشکونه....ولی من متاسفم
نامجون و جونگی بچه دارن...یه پسر دوساله
!خیلی خوشگل...که زندگی منه اون پسر
تهیونگ و آنا...خب....اونا هم جدا
شدن....بخاطر مخالفت های پدر و مادر
!تهیونگ بخاطر اختالف سنیشون
همو دوست دارن ولی ....آنا این جدایی رو از
!چشم تهیونگ میبینه
!و شده تهیونگ بارها به من زنگ زده
!که من جور کنم آنا رو ببینه....عاشقه عاشق
!...هزار بار اینکارو کردم ولی آنا میفهمه
دختر احمقیه که تهیونگو طرد میکنه...ولی
...خودشم شیفته تهیونگه...امان از دست اینا
....لباسامو پوشیدم
یقه اسکی بافت سفید...شلوار تقریبا تنگ و
....موهای باز
...رفتم پایین پیش مامان جونگکوک
...سالم به همگی+
...سالم دختر قشنگم....بشین×
یه کم گرم صحبت شدیم و من نگاهای
...جونگکوک رو رو خودم حس میکردم
عزیزم....نمیخوای یه کم باهاش خوب رفتار×
.کنی؟..بسش نیست؟
مامان ...من دیگه به چشم جونگکوک....+
نمیام...هیچکس از زنی که بچه نمیتونه بیاره
....خوشش نمیاد
جونگکوک فقط به خاطر ترحمی که نسبت بهم
!داره اینجوری میکنه
چیکار کنم؟...وارث کع الزم بود...ولی از تو..×
...هم باالخره میشد
من براش تکراری شده بودم مامان...( یه....+
.....(قطره اشک که زود پاکش کرد
من میدونم مادرشید....ولی میشه کمکم کنید+
من طالق بگیرم؟..اینجوری نمیتونم زندگی
...کنم
!حرفشو جلوش نزنیا...×
+....
....سرمو بین دستام گرفتم و فشار دادم
یه کم اینجوری موندم که دو تا دست از کنار رو
...شونه هام نشست
پارتی که منتظرش بودید😔😔
(سال بعد 3(
....پرده اتاقم رو کشیدم و سرمو رو پاهام گذاشتم
....من چقدر بدبختم
..اخه جونگکوک از کی تاحاال بچه دوست شد؟
...و بهونش وارثه
اونموقع که یجوری خشن باهام رابطه برقرار
کرد و باعث شد نابارور بشم باید فکر
اینجاهاشم میکرد...(یاد آوری کنم تو استخر )
مادر و پدر جونگکوک اومدن پیش ما زندگی
میکنن....جونگکوک یکی از دختر عمو هاش
رو گرفته که دهتر عموش عاشقشه!...یعنی
صیغه کرد و خیلی خواست منو راضی
کنه...ولی حتی بهش نگاه هم نمیکنم.. دو ماهه
افسردگی گرفتم و هیچی هم نمیخورم....به قول
خودش میخوام اونقدر حرصش بدم تا دق
!کنه!..دوستم داره
ولی داره یکی دیگه رو باردار میکنه... یکی
دیگه مادر وارثشه! یکی دیگه مادر بچه
...شه...رابطه با یکی دیگه؟
نمیتونم تصورش کنم....پدر و مادرش خیلی
مخالفت کردن...ولی نزاشت....نزاشت....و رفت
.اونو گرفت
!دوست نداشت قلبمو بشکونه....ولی من متاسفم
نامجون و جونگی بچه دارن...یه پسر دوساله
!خیلی خوشگل...که زندگی منه اون پسر
تهیونگ و آنا...خب....اونا هم جدا
شدن....بخاطر مخالفت های پدر و مادر
!تهیونگ بخاطر اختالف سنیشون
همو دوست دارن ولی ....آنا این جدایی رو از
!چشم تهیونگ میبینه
!و شده تهیونگ بارها به من زنگ زده
!که من جور کنم آنا رو ببینه....عاشقه عاشق
!...هزار بار اینکارو کردم ولی آنا میفهمه
دختر احمقیه که تهیونگو طرد میکنه...ولی
...خودشم شیفته تهیونگه...امان از دست اینا
....لباسامو پوشیدم
یقه اسکی بافت سفید...شلوار تقریبا تنگ و
....موهای باز
...رفتم پایین پیش مامان جونگکوک
...سالم به همگی+
...سالم دختر قشنگم....بشین×
یه کم گرم صحبت شدیم و من نگاهای
...جونگکوک رو رو خودم حس میکردم
عزیزم....نمیخوای یه کم باهاش خوب رفتار×
.کنی؟..بسش نیست؟
مامان ...من دیگه به چشم جونگکوک....+
نمیام...هیچکس از زنی که بچه نمیتونه بیاره
....خوشش نمیاد
جونگکوک فقط به خاطر ترحمی که نسبت بهم
!داره اینجوری میکنه
چیکار کنم؟...وارث کع الزم بود...ولی از تو..×
...هم باالخره میشد
من براش تکراری شده بودم مامان...( یه....+
.....(قطره اشک که زود پاکش کرد
من میدونم مادرشید....ولی میشه کمکم کنید+
من طالق بگیرم؟..اینجوری نمیتونم زندگی
...کنم
!حرفشو جلوش نزنیا...×
+....
....سرمو بین دستام گرفتم و فشار دادم
یه کم اینجوری موندم که دو تا دست از کنار رو
...شونه هام نشست
پارتی که منتظرش بودید😔😔
۵.۳k
۰۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.