اسپویل پارت دوم ( پارت اخر)
اسپویل پارت دوم ( پارت اخر)
.
در اصل قدرت اصلی سفر در زمان برای شینیچیرو ( داداش بزرگ مایکی ) بود.
.
مایکی وقتی ۴ سالشه از پله میوفته و قسمت سرش اسیب میبینه و میره تو حالت کما. شینیچیرو گنگشو میزاره کنار و میره تو بیمارستانی که مایکی توش بستری بود کار میکنه . اوضاع مایکی وخیم تر میشه و پول بیمارستان گرونتر تا اینکه بابابزرگ مایکی میمیره . و اِما ( خواهر مایکی ) از خونه فرار میکنه .
.
ی روز شینیچیرو ( داداش بزرگتر مایکی) از واکاسا ( عضو گنگ اژدهای سیاه نسل اول) میشنوه که ی مرد با کشتن ی نفر میتونه به گذشته بره ( تنها شرط سفر در زمان رو به مرگ بودنه ) . شینیچیرو میره و پیرمرد رو میکُشه ولی قدرتی نداره . وقتی خیلی نا امید میشه میره پای رودخونه تا خودکشی کنه ولی سانزو ( دوست بچگیای مایکی و داداش سنجو ) میبینتش که داره خودکشی میکنه ولی کاری از دستش بر نمیاد.
.
شینیچیرو ( داداش بزرگتر مایکی ) چشماشو که باز میکنه میبینه تو همون روزیه که اون اتفاق برای مایکی افتاد. محکم بغلش میکنه و اون روز کلا از مایکی مراقبت میکنه . چند روز بعد سانزو میاد پیش شینیچیرو و میگه : تو چطور هنوز زندا ای . من یادمه خودکشی کردی . و شینیچیرو حقیقتو به سانزو میگه...
.
چند وقت بعد از اون اتفاق شینیچیرو یک ماه تمام وقت میزاره تا ی هواپیما ی کاغدی برای مایکی درست کنه . یبار سنجو ( خواهر سانزو) میره با هواپیما بازی کنه که اشتباهی میشکونتش و تقصیر رو میندازه گردن داداشش ( سانزو ) مایکی اونقد بد سانزو رو میزنه که دو گوشه دهن سانزو پاره میشه و مایکی میگه : بخند ، بازنده ها گریه میکنن ... ( مایکی مشکل روانی داشته چون یبار وقتی مامانش تو بیمارستان بستری بود ، میره و بهش میگه : مامان . امروز دعوام شد . برنده شدم. خندیدم . ولی کسی ک کتک خورد گریه کرد و این یعنی فقط بازنده ها گریه میکنن )
.
بعد از اینکه مایکی دهن سانزو رو جر داد میفهمه که ی بخش تاریک توی مغزش داره و این باعث میشه مایکی این نفرینو همه جا با خودش ببره
.
در اصل قدرت اصلی سفر در زمان برای شینیچیرو ( داداش بزرگ مایکی ) بود.
.
مایکی وقتی ۴ سالشه از پله میوفته و قسمت سرش اسیب میبینه و میره تو حالت کما. شینیچیرو گنگشو میزاره کنار و میره تو بیمارستانی که مایکی توش بستری بود کار میکنه . اوضاع مایکی وخیم تر میشه و پول بیمارستان گرونتر تا اینکه بابابزرگ مایکی میمیره . و اِما ( خواهر مایکی ) از خونه فرار میکنه .
.
ی روز شینیچیرو ( داداش بزرگتر مایکی) از واکاسا ( عضو گنگ اژدهای سیاه نسل اول) میشنوه که ی مرد با کشتن ی نفر میتونه به گذشته بره ( تنها شرط سفر در زمان رو به مرگ بودنه ) . شینیچیرو میره و پیرمرد رو میکُشه ولی قدرتی نداره . وقتی خیلی نا امید میشه میره پای رودخونه تا خودکشی کنه ولی سانزو ( دوست بچگیای مایکی و داداش سنجو ) میبینتش که داره خودکشی میکنه ولی کاری از دستش بر نمیاد.
.
شینیچیرو ( داداش بزرگتر مایکی ) چشماشو که باز میکنه میبینه تو همون روزیه که اون اتفاق برای مایکی افتاد. محکم بغلش میکنه و اون روز کلا از مایکی مراقبت میکنه . چند روز بعد سانزو میاد پیش شینیچیرو و میگه : تو چطور هنوز زندا ای . من یادمه خودکشی کردی . و شینیچیرو حقیقتو به سانزو میگه...
.
چند وقت بعد از اون اتفاق شینیچیرو یک ماه تمام وقت میزاره تا ی هواپیما ی کاغدی برای مایکی درست کنه . یبار سنجو ( خواهر سانزو) میره با هواپیما بازی کنه که اشتباهی میشکونتش و تقصیر رو میندازه گردن داداشش ( سانزو ) مایکی اونقد بد سانزو رو میزنه که دو گوشه دهن سانزو پاره میشه و مایکی میگه : بخند ، بازنده ها گریه میکنن ... ( مایکی مشکل روانی داشته چون یبار وقتی مامانش تو بیمارستان بستری بود ، میره و بهش میگه : مامان . امروز دعوام شد . برنده شدم. خندیدم . ولی کسی ک کتک خورد گریه کرد و این یعنی فقط بازنده ها گریه میکنن )
.
بعد از اینکه مایکی دهن سانزو رو جر داد میفهمه که ی بخش تاریک توی مغزش داره و این باعث میشه مایکی این نفرینو همه جا با خودش ببره
۵.۸k
۲۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.