۲۳ part

ک: اها راستی تهیونگ گفت که فردا شب پارتی داره ببین همه کسای گنده کره اونجان اوکی

ات: چه ربط به بزرگای کره داره مگه تهیونگ کیه

ک: اممم اهممم پدرش آدم مشهوری عه واسه همین گفتم اره

ات: اها باشه

ک: شب یادت نره قراره خوش بگذره (پوزخند)

ات : 😩

(ویو کوک)
منتظر شب بودم اما باید میرفتم مقر ببینم چی شده
ویو شب (آدمین گشاد است دوستان)🥲😂
شب شد بود خیلی میترسیدم کاری کنه در اتاقم قفل کردم رفتم رو تخت یزره بخوابم خوابم نبرد استرس داشتم گوشی هم نداشتم سرگرم شم فقط لب تاب کوک بود بلند شدم رفتم سمت لب تاب دیدم دستگیره در بالا پایین شد ترسیدم

ک: ات درو باز کن

ات:……

ک: خوابی میگم درو باز کن

ات:…….

ک: قول میدم دردت نیاد باز کن درو (پوزخند )

داشتم از استرس میمردم که دیدم دیگه صدا نیومد گفتم شاید بخیلا شده بی توجه رفتم رو تخت بخوابم پتو رو کشیدم که دیدم در باز شد

ات: کوک ترو خدا کاریم نداشته باش باشه جبران میکنم به خدا کوک ترو خدا

ک: کوک اره از این به بعد باید بهم بگی ددی

ات: ترو خدا نکن

(ویو کوک)
ات خیلی ترسیده بود فقط میخواستم اذیتش کنم قصد کار دیگه این نداشتم (اره جون خودت 😏) اروم اروم رفتم سمتش همزمان دکمه های لباسمو باز میکردم نزدیک تخت شدم پتو رو زدم اونور روش خیمه زدم از قیافه معلوم بود ترسیده انگار که بار اولش بود رفتم سمت لباش میخوردمشون گریه می‌کرد طمع لباش خیلی خوب بود بعد ۵ مین نفس کم آورد
ک: آماده ای

ات: هق ولم کن هق هق

ک: قول میدم خوشت میاد😋😏

ات:نمیخوام خوشم بیاد 😔

رفتم سمت گردنش یه کیس براش انداختم که ناله های در اومد تحریک شده بودم خیلی هم زیاد اما گفتم یه شب دیگه از روش بلند شدم رفتم حموم دیگ*م قد علم شده بود خودمو شستم که حالم بهتر شه خیلی خوب بود اومدم بیرون شلوارک پوشیدم لباس تنم نکردم دیدم خوابیده اما پتو رو دور تا دور خودش گشیذه پتو رو برداشتم از دورش عرق کردم
ک : اخه مگه میجبوری
بقلش کردم گردنشو دیدم که کبود کرده بودم سرمو کردم تو گردنش خوابیدم 🥲

اینم از این پارت 😘
حمایت فراموش نشه خوشگلا 😉😄
دیدگاه ها (۰)

خیلی مهم دوستان 😄😅🥲

۲۴

Part 22

،21,22Part 20

پست اولمه حمایت کنید ❤️

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۹

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط