هفت آسمون💙
#هفت_آسمون💙
#پارت_12🤍
ارسلان💜
رفتم آب بخورم که دیانا اومد پیشم
+ ارسلان
_جانم
+ میشه دم غروب بریم بیرون دور بزنیم خیلی دلم گرفته
_ میخای الان بریم
+ نه الان برو استراحت کن دم غروب بریم
_ باش..... آب میخوری
+ اممممم.... اوهوم
یه لیوان برداشتم آب ریختم دادم دسش
_ بفرمایید خانم رحیمی
+ مرسی عای کاشی
_ من رفتم بخوابم کاری نداری
+ نه خوب بخوابی
رفتم تو اتاق و درو بستم و رو تخت دراز کشیدم به دو نرسیده خوابم برد
.....
....
...
..
.
دیانا💕
ارسلان رفت بخوابه منو رستا اسباب بازی هارو جمع کردیم و رفتیم بخوابیم
رفتیم تو اتاق دوباره یاد اونموقع که رستا به ارسلان یه چی گفت و خندید و لبشو گزید افتادم و گفتم فرصت خوبیه از رستا بپرسم
رستا پرید تو بغلم
+ خوبی خاله
_ آره عزیزم تو خوبی
+ میسی
_ رستا
+ بله خاله
_ اونموقع به داداش چی گفتی
رستا یکمی مکث کرد و بعد گفت
+خاله
_ جونم
+ اگه بگم قول میدی اگه یه سوال بپرسم راسشو بگی
_ امممممم...... باشه
+ پس اول ما سوال منو جواب بده باشه
_ باشه
+ قول بده راسشو بگی و اگه بگی به کسی نگم قول میدم به جون داداشی ارسلان و مامان زیبا به کسی نگم گبول؟ (قبول)
_ قبول
+داداشی رو دوسش داری؟
_ها.......... امممممممم........ خب........ ببین
+خاله راسشو بگو قول میدم که به کسی نگم به جون داداشی و مامانیم
_ قول دادیا؟
+ باش گبول
_ خب..... آره..... یه حس عجیبی دارم نمیدونم چیه ولی آره خب دوسش دارم
+ اخجووووونم خاله
_جونم
+ به نظرت من خواهر شوهر خوبی میشم
بعد از حرفش زدم زیر خنده دیدم صدای خنده ی یکی دیگه هم میاد
#پارت_12🤍
ارسلان💜
رفتم آب بخورم که دیانا اومد پیشم
+ ارسلان
_جانم
+ میشه دم غروب بریم بیرون دور بزنیم خیلی دلم گرفته
_ میخای الان بریم
+ نه الان برو استراحت کن دم غروب بریم
_ باش..... آب میخوری
+ اممممم.... اوهوم
یه لیوان برداشتم آب ریختم دادم دسش
_ بفرمایید خانم رحیمی
+ مرسی عای کاشی
_ من رفتم بخوابم کاری نداری
+ نه خوب بخوابی
رفتم تو اتاق و درو بستم و رو تخت دراز کشیدم به دو نرسیده خوابم برد
.....
....
...
..
.
دیانا💕
ارسلان رفت بخوابه منو رستا اسباب بازی هارو جمع کردیم و رفتیم بخوابیم
رفتیم تو اتاق دوباره یاد اونموقع که رستا به ارسلان یه چی گفت و خندید و لبشو گزید افتادم و گفتم فرصت خوبیه از رستا بپرسم
رستا پرید تو بغلم
+ خوبی خاله
_ آره عزیزم تو خوبی
+ میسی
_ رستا
+ بله خاله
_ اونموقع به داداش چی گفتی
رستا یکمی مکث کرد و بعد گفت
+خاله
_ جونم
+ اگه بگم قول میدی اگه یه سوال بپرسم راسشو بگی
_ امممممم...... باشه
+ پس اول ما سوال منو جواب بده باشه
_ باشه
+ قول بده راسشو بگی و اگه بگی به کسی نگم قول میدم به جون داداشی ارسلان و مامان زیبا به کسی نگم گبول؟ (قبول)
_ قبول
+داداشی رو دوسش داری؟
_ها.......... امممممممم........ خب........ ببین
+خاله راسشو بگو قول میدم که به کسی نگم به جون داداشی و مامانیم
_ قول دادیا؟
+ باش گبول
_ خب..... آره..... یه حس عجیبی دارم نمیدونم چیه ولی آره خب دوسش دارم
+ اخجووووونم خاله
_جونم
+ به نظرت من خواهر شوهر خوبی میشم
بعد از حرفش زدم زیر خنده دیدم صدای خنده ی یکی دیگه هم میاد
۱۸.۱k
۱۱ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.