حال من یک دروغ مصلحتی ست

حال من یک دروغ مصلحتی ست
خوب نیستم اما به نفعم نیست اگر بگویم حالم بد است
به نفعم نیست اگر بگویم هرروز دارم می‌جنگم که زندگی‌ام را روی پا نگه دارم
به نفعم نیست اگر بگویم به هزار گناهِ نکرده محکومم و لب به سکوت دوخته ام
شاید هم به نفعم است که صدایم دربیاید
که ترسم بریزد
که خودم را از شر تمام سوءتفاهم های دنیا خلاص کنم
به نفعم نیست حقیقت را ندانم
اما به نفعم هم نیست که با حقیقت رو به رو شوم
من شبیه نقش اول زن خیلی از فیلم هام
زنِ بی‌گناهِ متهمی که دارد برای زندگی‌اش گریه می‌کند و شوهرش فکر می‌کند این گریه‌ها...
بگذریم
به نفعم نیست حرف بزنم
نه سکوت تبرئه ام می‌کند
نه هیچ دفاعیه ای
تنها چیزی که می‌دانم این است که حال من به دروغِ مصلحتی باید خیلی خوب باشد
در کنار کسی که برای بودنش و برای ماندنش جنگیده‌ام
و می‌جنگم
من دروغ های مصلحتی را به کسی که دوستش دارم نمی‌گویم
بخاطر کسی که دوستش دارم می‌گویم
کسی که تمام باور من است
ولی مرا باور ندارد!