ات : ( لباس ات اسلاید دو ) که یهو تهیونگ جلوم سبز شد از ا
ات : ( لباس ات اسلاید دو ) که یهو تهیونگ جلوم سبز شد از اونجایی که انتظارشو نداشتم که پشت در اتاقم باشه وقتی درو باز کردم افتام بغل تهیونگ
تهیونگ : تقریبا یه رب دیگه شروع میشد رفتم دم در اتاق ات که یهو درو باز کرد و افتاد بغلم حس خوبی بهم دست داده بود نمیدونم چرا ولی دوس نداشتم از بغلمبیاد بیرون
ات : اهم اهم میشه دستتو از پشت کمرم برداری
تهیونگ : آره ببخشید حواسم نبود
ات : پشت در اتاق من چی کار میکردی آخه
تهیونگ : مسابقه الاناس که شروع بشه بیا بریم
ات : بدوو دیر نرسیم
تهیونگ : واییی پام کاش با ماشین اومده بودیم
ات : رسیدیم
معلم: خب بچه ها امیدوارم بهتون خوش گذشته باشه خب مسابقه جایزه واسه ی گروه اول بلیت سفر به پاریس هستش و مسابقه تو جنگل انجام میشه مرحله اول اینه که از کوه بالا برین و مرحله دو با زیپلاین به اون سمت جنگل بریم مرحله سوم باید از روی پل چوری معلق عبور کنید و مرحله چهار باید هر گروهی پرچم خودش رو با علامت خودش پیدا کنه و بیاره برندست
تهیونگ : میگماین کار ما دوتا دست و پا چلفتی نیستاا بیا بریم
ات : حرف نباشه بیا بریم جرئیات رو بپرسیم
تهیونگ : باشه ولی من گفتم گار ما نیستااا
ات : ببخشید ما باید کدوم پرچم رو بیاریم
معلمو: پرچم بنفش مال گروه شماست شروع کنید عقب نمونید
ات : بدو بریممم
تهیونگ : این کوه جرا انقدر اینجوریه
ات : بیا بریم بالا نزدیک زیپلاین شده بودیم که به سرازیری برخوردیم
تهیونگ : من دیگه نیستم
ات : غلط خوردی برو پایینمنو بغل کن بیارتم پایین
تهیونگ : خوب خودت برو اول اگر سیف بود من بیام
ات : باشه بابا ترسووو نشستم رو باهام و لیز خوردم پایین
تهیونگ : لباست خاکی شدد
ات : بیا پایین بدووو
تهیونگ : سرازیریش خیلی ترسناک بود من با تمام توانم هرچی شاخ و برگ بود گرفتم و رفتم پایین
ات : چه عجب تشریف اوردین
تهیونگ : باشه حالا بیا بریم زیپلاین
ات : من از زیپلاین میترسم نمیتونم تنها برممم
تهیونگ : پس میخوای چجوری بری اونور
ات : تهش اینه که تو سوار شی بریم من نیام
تهیونگ : نمیشه اینجوری من سوار میشم تورم میگیرم بغلم
ات : میوفتماااا
تهیونگ : نترس هیچی نمیشه به من اعتماد کن
ات : تهیونگ سوار شدو منم رفتم گردن تهیونگو گرفتمو پاهامو دورش قفل کردم تهیونگم منو از زیر باسنم گرفت
تهیونگ : بزن بریمم
ات : جیغغغغغغغغغغ واییی الان میمیریمم
تهیونگ : رسیدیم نمیخوای گردنمو ول کنی بریم
ات : چرا ببخشید بریم پل چوبی اونجاس
تهیونگ : ترسناکه
ات : ولی هیجانیه خب اولم من میرم
تهیونگ : بهتر
ات : کوفت پامو گزاشتم روی پل که شروع به تکون خوردن کرد داشتم سکته میکردم
تهیونگ : چرا خشکت زده
ات : نه هیچی نیست تو هم بیا
تهیونگ : باشه اومدم پامو گزاشتم رو پل که .......
تهیونگ : تقریبا یه رب دیگه شروع میشد رفتم دم در اتاق ات که یهو درو باز کرد و افتاد بغلم حس خوبی بهم دست داده بود نمیدونم چرا ولی دوس نداشتم از بغلمبیاد بیرون
ات : اهم اهم میشه دستتو از پشت کمرم برداری
تهیونگ : آره ببخشید حواسم نبود
ات : پشت در اتاق من چی کار میکردی آخه
تهیونگ : مسابقه الاناس که شروع بشه بیا بریم
ات : بدوو دیر نرسیم
تهیونگ : واییی پام کاش با ماشین اومده بودیم
ات : رسیدیم
معلم: خب بچه ها امیدوارم بهتون خوش گذشته باشه خب مسابقه جایزه واسه ی گروه اول بلیت سفر به پاریس هستش و مسابقه تو جنگل انجام میشه مرحله اول اینه که از کوه بالا برین و مرحله دو با زیپلاین به اون سمت جنگل بریم مرحله سوم باید از روی پل چوری معلق عبور کنید و مرحله چهار باید هر گروهی پرچم خودش رو با علامت خودش پیدا کنه و بیاره برندست
تهیونگ : میگماین کار ما دوتا دست و پا چلفتی نیستاا بیا بریم
ات : حرف نباشه بیا بریم جرئیات رو بپرسیم
تهیونگ : باشه ولی من گفتم گار ما نیستااا
ات : ببخشید ما باید کدوم پرچم رو بیاریم
معلمو: پرچم بنفش مال گروه شماست شروع کنید عقب نمونید
ات : بدو بریممم
تهیونگ : این کوه جرا انقدر اینجوریه
ات : بیا بریم بالا نزدیک زیپلاین شده بودیم که به سرازیری برخوردیم
تهیونگ : من دیگه نیستم
ات : غلط خوردی برو پایینمنو بغل کن بیارتم پایین
تهیونگ : خوب خودت برو اول اگر سیف بود من بیام
ات : باشه بابا ترسووو نشستم رو باهام و لیز خوردم پایین
تهیونگ : لباست خاکی شدد
ات : بیا پایین بدووو
تهیونگ : سرازیریش خیلی ترسناک بود من با تمام توانم هرچی شاخ و برگ بود گرفتم و رفتم پایین
ات : چه عجب تشریف اوردین
تهیونگ : باشه حالا بیا بریم زیپلاین
ات : من از زیپلاین میترسم نمیتونم تنها برممم
تهیونگ : پس میخوای چجوری بری اونور
ات : تهش اینه که تو سوار شی بریم من نیام
تهیونگ : نمیشه اینجوری من سوار میشم تورم میگیرم بغلم
ات : میوفتماااا
تهیونگ : نترس هیچی نمیشه به من اعتماد کن
ات : تهیونگ سوار شدو منم رفتم گردن تهیونگو گرفتمو پاهامو دورش قفل کردم تهیونگم منو از زیر باسنم گرفت
تهیونگ : بزن بریمم
ات : جیغغغغغغغغغغ واییی الان میمیریمم
تهیونگ : رسیدیم نمیخوای گردنمو ول کنی بریم
ات : چرا ببخشید بریم پل چوبی اونجاس
تهیونگ : ترسناکه
ات : ولی هیجانیه خب اولم من میرم
تهیونگ : بهتر
ات : کوفت پامو گزاشتم روی پل که شروع به تکون خوردن کرد داشتم سکته میکردم
تهیونگ : چرا خشکت زده
ات : نه هیچی نیست تو هم بیا
تهیونگ : باشه اومدم پامو گزاشتم رو پل که .......
۵.۹k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.