بی همگان به سر شود بی تو به سر نمیشود

بی همگان به سر شود، بی‌ تو به سر نمی‌شود

داغ تو دارد این دلم، جای دگر نمی‌شود

دیده عقل مست تو، چرخه چرخ پست تو

گوش طرب به دست تو، بی‌تو به سر نمی‌شود

جان ز تو نوش می‌کند، دل ز تو جوش می‌کند

عقل خروش می‌کند، بی‌تو به سر نمی‌شود

خمر من و خمار من، باغ من و بهار من

خواب من و قرار من، بی‌تو به سر نمی‌شود

جاه و جلال من تویی، ملکت و مال من تویی

آب زلال من تویی، بی‌تو به سر نمی‌شود

گاه سوی وفا روی، گاه سوی جفا روی

آن منی کجا روی، بی‌تو به سر نمی‌شود

دل بنهند برکنی، توبه کنند بشکنی

این همه خود تو می‌کنی، بی‌تو به سر نمی‌شود

بی تو اگر به سر شدی، زیر جهان زبر شدی

باغ ارم سقر شدی بی‌تو به سر نمی‌شود

گر تو سری قدم شوم ور تو کفی علم شوم

ور بروی عدم شوم ، بی‌تو به سر نمی‌شود

خواب مرا ببسته‌ای، نقش مرا بشسته‌ای

وز همه‌ام گسسته‌ای، بی‌تو به سر نمی‌شود

گر تو نباشی یار من، گشت خراب کار من

مونس و غمگسار من، بی‌تو به سر نمی‌شود

بی تو نه زندگی خوشم ، بی‌تو نه مردگی خوشم

سر ز غم تو چون کشم ، بی‌تو به سر نمی‌شود

هر چه بگویم ای صنم ، نیست جدا ز نیک و بد

هم تو بگو به لطف خود، بی‌تو به سر نمی‌شود

#مولوی
دیدگاه ها (۱۳)

با آن همه دلداده دلش بسته ی ما شدای من به فدای دل دیوانه پسن...

«...خیلی مهمّ است که یک نفر ، فقط یک نفر ... »کمی مکث کرد ، ...

.شنیدم مصرعی شیوا، که شیرین بود مضمونشمنم مجنون آن لیلا که ص...

سخت می خواهم که در آغوش تنگ آرم تراهر قدر افشرده ای دل را، ب...

#شهیدانهگر عقل پشت حرف دل "اما" نمی‌ گذاشتتردید پا به خلوت د...

ای تویی که نشسته ایی بر خیال شورانگیز اعجاز نگاه توخورشید را...

باغ من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط