عشق در تاریکی

عشق در تاریکی

پارت 1: آشنایی در تاریکی
در یک شب بارانی و تاریک، خیابان‌های شهر به مکانی خطرناک تبدیل شده بود. جونکوک، رئیس مافیای مشهور و بدنام، در حال بررسی وضعیت زیرمجموعه‌هایش بود که ناگهان صدای فریادی هرچند دور، توجه او را جلب کرد. یونا، دختری شجاع و مستقل، از خیابان‌های تنگ و بی‌نور گذر می‌کرد. او به دنبال برادرش بود که به دام مافیا افتاده بود. یونا به دنبال کمک به سراغ جونکوک آمده بود و نمی‌دانست در چه دامی افتاده است. نگاه‌های تاریک و پرتنش آن‌ها در هم گره خورد و جرقه‌ای در دلشان روشن شد. یونا با صدای محکم و عزم راسخ از جونکوک خواست که به او کمک کند، بی‌آنکه بداند چه خطراتی در انتظارشان است. جونکوک، با قلبی پر از سردرگمی و همدردی، به یونا قول داد که در این پرونده به او کمک خواهد کرد.
امیدوارم خوب باشه
شرایط پارت بعد ۲۰ لایک
۱۵کامنت