𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟔

𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟔


با تعجب و بریده بریده پرسید: داری سر به سرم میزاری نه؟
+ عشق عجیبیش همینه عاشق کسی میشی که فکرشم نمیکردی.
_ این امکان نداره.
+ اولین بار که دیدمت حس عجیبی نسبت بهت داشتم. ولی کی میدونست قراره به عشق تبدیل شه.
_ این یه توهمه. تو فقط توسط من تحریک شدی همین.
تهیونگ در حالیکه غروب رو تماشا میکرد گفت : ولی من با خیلیا حرف زدم. اونها حرف منو قبول کردن.
_ این الکیه مطمعنم تو و اون اکیپ مسخرت نقشه کشیدین منو اذیت کنین. آهای احمقا بیاین بیرون.
تنها جوابی که میتونست بگیره سکوت بود.
+ نمیخوای باور کنی نه؟ من چرا باید به زنی که دوسش دارم دروغ بگم؟
_ فکر کردی من اینقد احمقم که حرفتو باور کنم؟
+ اینقد با مردی که دوست داره و حاضره برات بمیره بد رفتاری؟
_ من نمیتونم اعتماد کنم . خیلیا از اعتمادم سو استفاده کردن. برام سخته دوباره به کسی اعتماد کنم.
ا/ت بعد از گفتن این جمله کلاس رو ترک کرد: من خودم از این دنیا خیلی زخم خوردم. ولی هیچ کدام به اندازه ی بد رفتاری های تو منو نکشته.
& مشخصه بد جوری عاشق شدی کیم تهیونگ .
+ جیمینا.....
& مرده عاشقی مثل تو...... باید تا الان چندین بار مرده باشی.
+ همین الانشم مردم.
& میخوای بریم بار؟
+ باشه........
لایک یادتون نره 💖