ستاره ای که درخششی نداره

ستاره ای که درخششی نداره
پارت یک
مایکی:خواهش میکنم نرو خواهشششش میکنم نرو من بدون تو نمی تونم(باگریه)
هنگامی که اشک های مایکی روی پیراهن خونی هاروکو چکیده میشد زنی که هیچ درخششی نداشت امیدی باقی نمو نده بود که اتفاقی افتاد
مایکی: من من کجام اینجا کجاست ؟
کوکو: مانجیرو دیوونه شدی چرا رو زمین خوابیدی اونم رو آسفالت
مایکی:اینجا کجاست من کجام
مایکی دستشو کرد تو جیبش و موبایلشو در آورد به تاریخ نگاه کرد
مایکی: الاننننن من تو سال ۲۰۱۸ ام چیییی؟
کوکو:دیوونه مگه الان سال ۲۰۱۸ نیست
مایکی : نه ۲۰۲۵
کوکو: مایکی دوباره دیشب چی خوردی؟
دلم واسه هاروکو میسوزه بدبخت باید کثیف کاری هایی تو رو جمع کنه مثلا اون یه ستاره است
مایکی:هاروکو؟ مگه اون نمرده
کوکو:دیوونه شدیییی اون زندست
مایکی: اها
مایکی به سمت خونه راهی میشه و هاروکو رو میبینه که داره آشپزی میکنه
(وقتی از علامت {}استفاده میکنم یعنی داره تو دلش حرف میزنه)
{یعنی یعنی هاروکو زندست}
از خوشحالی میپره بغل هاروکو
هاروکو:مایکی چت شدههههه
مایکی: هیچی
درسته من هاروکو هستم دختره ۱۸ ساله که دارم با مانجیرو سانو زندگی میکنم این کاملا واسه من عادیه چون من یکی از عجیب ترین آدم هایی هستم که قراره تو عمرتون ببینید نه که به خاطر صدام یا مشهوریتم بلکه بخاطر زندگی من دختری هستم که عاشق یه اراذل شده و دیگه حرفی ندارم چون تو اگه الان و تو این زمان دنبال من بگردی من مردم...
.......
پایان
......