فکر میکنم اصولا آدم باید کتابهایی بخواند که گازش میگی

فکر می‌کنم اصولا آدم باید کتاب‌هایی بخواند که گازش می‌گیرند و نیشش می‌زنند.

اگر کتابی که می‌خوانیم مثل یک مُشت نخورد به جمجمه‌مان و بیدارمان نکند، پس چرا می‌خوانیمش؟
که به قول تو حال مان خوش بشود؟
بدون کتاب هم که می‌شود خوش حال بود.
تازه لازم باشد، خودمان می‌توانیم از این کتاب‌هایی بنویسیم که حال مان را خوش می‌کند.
ما اما نیاز به کتاب‌هایی داریم که مثل یک ناخوش حالی ِ سخت دردناک متاثرمان کند،
مثل مرگ کسی که از خودمان بیشتر دوستش داشتیم،
مثل زمانی که در جنگل‌ها پیش می‌رویم،
دور از همه ی آدم‌ها،
مثل یک خودکشی.
کتاب باید مثل تبری باشد برای دریای یخزدهٔ درونمان…»

بخشی از کتاب نامه های
فرانتس کافکا به پدر
دیدگاه ها (۷)

باران که می­ آید،تا بجنبی، آب پاکی می­ریزد روی تقدیرت.سر برم...

عشق چیز عجیبی ست وقتی از مندیکتاتوری می سازد ، زود رنج که تن...

از معجزاتش این بود کهآغوشش عصر جمعه نداشت...

بعضی آدم ها را نمی شود داشتفقط می شود یک جور خاصی دوستشان دا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط