ویو جیا

ویو جیا
خب وقتی گف پنجررو بسته باور کردم
ولی بد از حرکت اخرش
ترس کل وجودمو گرف
هولش دادم و رو تخت نشستم
جیا: چیکارر میکنییی
ته: بت گفتم بزار ادامه بدم( تیکه تیکه و جدی
جیا: ببینم منو چی فرض کردی ؟
ته: جیا..
جیا: بسه دیگه خستم کردی هم تو هم اون جونگکوک دردی هس با وجود شما دوتا هس نکرده باااشم ...
ته: بیا قرار بزاریم
جیا: خسته شدم از دستت......ون چیگفتی؟
ته: مگه نمیگی اذیت میشی بیا قرار بزاریم اون موقعه دیگه هیچ کس ختی جونگ کوک نمیتونه اذیتت کنه
جیا: خودت چی فک کردی از اون خیلی بهتری؟
تع: میازاری یا ن
جیا: ...
ته: تا فردا شب همین موقعه وقت فک کردن داری
1قرار گزاشتن با منو زندگی با ارامشش
2یا همین وندو شاید بدتر ادامه بده
وقتی دوتا گزینرو گفتم پاشدم برم
ته: کجا
جیا: اتاق خودم
ته: چی
برگشتم رو ب روش
جیا: ا ت ا ق م کجاشو نمیفهمی
ته: مگه نگفتی از جونگ کوک میترسی
جیا: ن اندازه تو
امدم برگردم بدم که با ی پوزخند جوابمو داد
جیا: الان این چی بود
ته: بشین سر جات
جیا: ها؟
ته: از من میترسی؟ واقعا ؟
جیا: پرسیدن داره؟ معلومه که
ته: دختر جون ببین اصلا از این ب بعد اصلا میزارم ازم دور شی چه برسه بری اتاق خودت مسخرس
جیا: ب تو چههه
تهیونگ دستمو کشید رو تخت و
روم خیمه زد
ته: از این ب بد سوالام یا حرفامو با این جمله جواب بدی همینجا ب غلط کردن میندازمت