لطیفه(زن کامل)
لطیفه(زن کامل)
ملا نصر الدین با دوستی صحبت می کرد؛وی به ملا گفت: خوب ملا، هیچ وقت به فکر ازدواج افتاده ای؟
ملا نصر الدین پاسخ داد: فکر کرده ام . جوان که بودم ، تصمیم گرفتم زن کاملی پیدا کنم ....
از صحرا گذشتم و به دمشق رفتم و با زن پر حرارت و زیبایی آشنا شدم اما او از دنیا بی خبر بود ...!!
بعد به اصفهان رفتم ؛ آن جا هم با زنی آشنا شدم که معلومات زیادی درباره آسمان داشت ، اما زیبا نبود ....!!!
بعد به قاهره رفتم ونزدیک بود با دختر زیبا با ایمان و تحصیل کرده ای ازدواج کنم.
پس چرا با او ازدواج نکردی ؟
آه ، رفیق !
متاسفانه او هم دنبال مرد کاملی می گشت … !
ملا نصر الدین با دوستی صحبت می کرد؛وی به ملا گفت: خوب ملا، هیچ وقت به فکر ازدواج افتاده ای؟
ملا نصر الدین پاسخ داد: فکر کرده ام . جوان که بودم ، تصمیم گرفتم زن کاملی پیدا کنم ....
از صحرا گذشتم و به دمشق رفتم و با زن پر حرارت و زیبایی آشنا شدم اما او از دنیا بی خبر بود ...!!
بعد به اصفهان رفتم ؛ آن جا هم با زنی آشنا شدم که معلومات زیادی درباره آسمان داشت ، اما زیبا نبود ....!!!
بعد به قاهره رفتم ونزدیک بود با دختر زیبا با ایمان و تحصیل کرده ای ازدواج کنم.
پس چرا با او ازدواج نکردی ؟
آه ، رفیق !
متاسفانه او هم دنبال مرد کاملی می گشت … !
۱.۸k
۰۹ بهمن ۱۳۹۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.