تو به یاد میاری؟(قسمت دهم)
تو به یاد میاری؟(قسمت دهم)
شین هه:
وای باید چیکار میکردم همینطور عقب عقب میرفتم که یهو یه نفر از پشت ماسکمو کشید همه با تعجب به من خیره شدن در عرض یه ثانیه لی شین هوا خودشو روی زمین پرت کرد نمیدونستم باید چی بگم یا چیکار کنم خشکم زده بود خبرنگارادوربینشونو در اوردن و خواستن عکس بگیرن که یه نفر از پشت دستمو کشید و با سرعت تند منو برد از بیمارستان و سریع سوار موتور شد نمیدونم کی بود منم نمیتونستم چیزی بگم داشت دیگه شاخم در میومد اون کیه.....
کیم بوم :
من کاملا شین هه رو میشناسم از خیلی وقت پیش چون همش مامانم میرفت توی مغازه ای که کار میکرد من ته و تو شین هه رو در اوردم تا بفهمم که کیه تا اینکه فهمیدم دختره مادرم از شوهر صابقش کم کم فهمیدم یه خواهر داشته نمیدونم چه طور تا حالا درباره اونا حرفی نزده اما به خاطر وظیفه خواهر برادری هم که شده اینجا جونشو نجات دادم
شین هه و کیم بوم:
ش ه:لطفا ماسکتون رو دربیارید ششششما کی هستید؟؟
ب: من برادرتم!!!!....
ش ه: چی تو یه پسری؟؟؟!!!!!
ش ه:آره..
ب: وای دزد دزد!!!
ب:چتههههه؟؟؟؟؟!!!
ش ه:من که برادر ندارم تو کی هستی؟
ب:برادر ناتنیتم فقط مادرمان یکیه!
ش ه: برو بابا من مامانمو تاحالا ندیدم اون مرده... ب:انگار واقعا خلو چلی واقعا باید یه توضیحاتی بهت بدم!!!!!
ش ه:چی؟؟؟؟؟
کیم هی سان :
توی بیمارستان که رسیدم مثله اون کسایی که انگار یه جایی توی دنیا گم شدن اونم یه جای کوچیک ولی اصلا راهی برای برگشت ندارن .....رفتم پیش پرستار همون طور که دستم میلرزید پوسترو اوردم بالا و با صدای گرفته و گریه آلود گفتم ببخشید اییین بازیگر لی شین هوا توی این بیمارستانه؟؟؟پرستار که انگار هیچ اهمیتی نداشت حرفم براش داد زدو گفت آرهههههه اصلا بهتره از این به بعد یه پوستر بزنیم بنویسیم لی شین هوا اینجا تشریف دارن من که هنوز صدای پرستار توی گوشم بود سریع دویدم تا پشت در یه نگاه به صورتش انداختم!!!!!!خودشه دخترمه اون همیشه ماسک داشت واسه همین صورتشو خوب نمیدیدم ولی حالا... سریع رفتم داخل و........
شین هه:
وای باید چیکار میکردم همینطور عقب عقب میرفتم که یهو یه نفر از پشت ماسکمو کشید همه با تعجب به من خیره شدن در عرض یه ثانیه لی شین هوا خودشو روی زمین پرت کرد نمیدونستم باید چی بگم یا چیکار کنم خشکم زده بود خبرنگارادوربینشونو در اوردن و خواستن عکس بگیرن که یه نفر از پشت دستمو کشید و با سرعت تند منو برد از بیمارستان و سریع سوار موتور شد نمیدونم کی بود منم نمیتونستم چیزی بگم داشت دیگه شاخم در میومد اون کیه.....
کیم بوم :
من کاملا شین هه رو میشناسم از خیلی وقت پیش چون همش مامانم میرفت توی مغازه ای که کار میکرد من ته و تو شین هه رو در اوردم تا بفهمم که کیه تا اینکه فهمیدم دختره مادرم از شوهر صابقش کم کم فهمیدم یه خواهر داشته نمیدونم چه طور تا حالا درباره اونا حرفی نزده اما به خاطر وظیفه خواهر برادری هم که شده اینجا جونشو نجات دادم
شین هه و کیم بوم:
ش ه:لطفا ماسکتون رو دربیارید ششششما کی هستید؟؟
ب: من برادرتم!!!!....
ش ه: چی تو یه پسری؟؟؟!!!!!
ش ه:آره..
ب: وای دزد دزد!!!
ب:چتههههه؟؟؟؟؟!!!
ش ه:من که برادر ندارم تو کی هستی؟
ب:برادر ناتنیتم فقط مادرمان یکیه!
ش ه: برو بابا من مامانمو تاحالا ندیدم اون مرده... ب:انگار واقعا خلو چلی واقعا باید یه توضیحاتی بهت بدم!!!!!
ش ه:چی؟؟؟؟؟
کیم هی سان :
توی بیمارستان که رسیدم مثله اون کسایی که انگار یه جایی توی دنیا گم شدن اونم یه جای کوچیک ولی اصلا راهی برای برگشت ندارن .....رفتم پیش پرستار همون طور که دستم میلرزید پوسترو اوردم بالا و با صدای گرفته و گریه آلود گفتم ببخشید اییین بازیگر لی شین هوا توی این بیمارستانه؟؟؟پرستار که انگار هیچ اهمیتی نداشت حرفم براش داد زدو گفت آرهههههه اصلا بهتره از این به بعد یه پوستر بزنیم بنویسیم لی شین هوا اینجا تشریف دارن من که هنوز صدای پرستار توی گوشم بود سریع دویدم تا پشت در یه نگاه به صورتش انداختم!!!!!!خودشه دخترمه اون همیشه ماسک داشت واسه همین صورتشو خوب نمیدیدم ولی حالا... سریع رفتم داخل و........
۴.۸k
۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.