گوشیو بده به مرد رویاها..همون مرد عاشق پیشه...
گوشیو بده به مرد رویاها..همون مرد عاشق پیشه...
بعدازچندلحظله
_ایلو...عمه تویی؟؟
+اره عزیزم خوبی؟!
_دیلم بیرات تنگیده..!!
+منم عزیزم دلم برات تنگولیده..
_عیمه...من دالم آجی دار میشمااا...حالا باید بیراش دونبال شوهل بگردم...تازه باید بیراش جیهاز جمع تنم...عمه...کی میای؟
من_یه چند روز قبل تولد اون جوجه...
بردیا+زود بیا موخوام ژن بیگیلم..
یا خنده ی ازته دل کردمو گفتم..
من_اون بابای گوساله ات کجاست؟
بردیا+سرکاره...
من_ازطرف من بوسش کن...
بردیا +خافیس(خداحافظی کرد بچه ..خخخ)
من_خدافظ.
گوشیو قطع کردم که پندار ابروهاشو توی هم کرد
من_چیه؟؟چی شده؟!
پندار+کی بود؟؟چقدرم قربون صدقه اش میرفتی...هه
خندیدم...خیلی هم خندیدم..
پندار+هرهرهرهرخیلی خندیدم...
من_آقای حسود...با دیبا وبردیا صحبت کردم...تو به اینا هم حسودی میکنی؟؟
پندار+چقدرم تحویلشون می گیری ماشالله..منم تحویل بگیرخوب..اه.
من_سفارشت ندادم که تحویلت بگیرم...
پندار+خدایی خیلی پررویی...
پرشتار اومدو هردو ساکت شدیم
پرستار_خوب ببینم...خوبه...یه پنج دقیقه دیگه باید استراحت کنی...خیلی خوب..شما..آقای محترم
پندار+بله؟!
پرستار_ببین ..الان پای چپشو ماساژ بده..خیلی آروم...تا بیام یه آمپول توی رون پاش بزنم...درضمن تا ووسه روز باید قبل خوا بو بعدخوابش پاشو ماساژ بدی اگر مقاومت کرد ییارش بیمارستان...ممکنه خطرناک باشه...
پندار+چشم...
من_من خودم میتونم ماساژ بدم...
پرستار+دختر جان ...خوب تو دستاتم داغونه..درضمن...برای ماساژ پاهای خودت باید خم شی...که ماشالله زخمای پانسمان شده ی شکمت مانع میشه..چون دردش زیاده...اگر پانسمان بلدید پانسمانتونو خودتون عوض کنید اگرم نه بلد نیستین هرروز بیاین اینجا عوضش می کنیم...
من_خوب دیگه بیا این سرمو جداکن...
پرستارسرمو جداکرد که خواستم پاشم...
پندار جلومو گرفت...
پندار_بلند نشو...ندیدی پرستارچی گفت؟!
من+بیخیال ازماساژ بدم میاد..
پندار_.ببین برای زدن اون آمپوله باید صبرکنی..خواهشا درازبکش تا کارمو بکنم.
من+نمیخوام ..بیخیال...
بزور و فشار کاری کرد دراز بکشم...
پندارپاچه ی شلوارمو داد بالا...
من+سرده...جان خودت ازروی شلوار پامو ماساژ بده...
پندار _باشه
شروع کرد ماساژدادن..
من+یواشش.اخ..دیوونه...اینقدربازور ماساژ میدی خوب میمیرم تا خوب بشم...
پندار_ببخشید..
من+نمیبخشم..
پندار_به درک نبخش...!!!
من +قهرم...
پندار_جهنم...
پرستار اومدو پاچه ی شلوارمو داد بالا...
پرستار+اه...اینم شلواره تو پوشیدی؟؟؟شلوارتو درار...
من_حالانمیشه همینجوری بزنی؟!
پرستار+آقا یه چی به این خانومتون بگین دیگه شورشو درآورده
دوستان به خاطر وقفه ای که ایجاد شد مابین آپلود ها ازشما عذرخواهی میکنیم#رمان#رمانخونه
بعدازچندلحظله
_ایلو...عمه تویی؟؟
+اره عزیزم خوبی؟!
_دیلم بیرات تنگیده..!!
+منم عزیزم دلم برات تنگولیده..
_عیمه...من دالم آجی دار میشمااا...حالا باید بیراش دونبال شوهل بگردم...تازه باید بیراش جیهاز جمع تنم...عمه...کی میای؟
من_یه چند روز قبل تولد اون جوجه...
بردیا+زود بیا موخوام ژن بیگیلم..
یا خنده ی ازته دل کردمو گفتم..
من_اون بابای گوساله ات کجاست؟
بردیا+سرکاره...
من_ازطرف من بوسش کن...
بردیا +خافیس(خداحافظی کرد بچه ..خخخ)
من_خدافظ.
گوشیو قطع کردم که پندار ابروهاشو توی هم کرد
من_چیه؟؟چی شده؟!
پندار+کی بود؟؟چقدرم قربون صدقه اش میرفتی...هه
خندیدم...خیلی هم خندیدم..
پندار+هرهرهرهرخیلی خندیدم...
من_آقای حسود...با دیبا وبردیا صحبت کردم...تو به اینا هم حسودی میکنی؟؟
پندار+چقدرم تحویلشون می گیری ماشالله..منم تحویل بگیرخوب..اه.
من_سفارشت ندادم که تحویلت بگیرم...
پندار+خدایی خیلی پررویی...
پرشتار اومدو هردو ساکت شدیم
پرستار_خوب ببینم...خوبه...یه پنج دقیقه دیگه باید استراحت کنی...خیلی خوب..شما..آقای محترم
پندار+بله؟!
پرستار_ببین ..الان پای چپشو ماساژ بده..خیلی آروم...تا بیام یه آمپول توی رون پاش بزنم...درضمن تا ووسه روز باید قبل خوا بو بعدخوابش پاشو ماساژ بدی اگر مقاومت کرد ییارش بیمارستان...ممکنه خطرناک باشه...
پندار+چشم...
من_من خودم میتونم ماساژ بدم...
پرستار+دختر جان ...خوب تو دستاتم داغونه..درضمن...برای ماساژ پاهای خودت باید خم شی...که ماشالله زخمای پانسمان شده ی شکمت مانع میشه..چون دردش زیاده...اگر پانسمان بلدید پانسمانتونو خودتون عوض کنید اگرم نه بلد نیستین هرروز بیاین اینجا عوضش می کنیم...
من_خوب دیگه بیا این سرمو جداکن...
پرستارسرمو جداکرد که خواستم پاشم...
پندار جلومو گرفت...
پندار_بلند نشو...ندیدی پرستارچی گفت؟!
من+بیخیال ازماساژ بدم میاد..
پندار_.ببین برای زدن اون آمپوله باید صبرکنی..خواهشا درازبکش تا کارمو بکنم.
من+نمیخوام ..بیخیال...
بزور و فشار کاری کرد دراز بکشم...
پندارپاچه ی شلوارمو داد بالا...
من+سرده...جان خودت ازروی شلوار پامو ماساژ بده...
پندار _باشه
شروع کرد ماساژدادن..
من+یواشش.اخ..دیوونه...اینقدربازور ماساژ میدی خوب میمیرم تا خوب بشم...
پندار_ببخشید..
من+نمیبخشم..
پندار_به درک نبخش...!!!
من +قهرم...
پندار_جهنم...
پرستار اومدو پاچه ی شلوارمو داد بالا...
پرستار+اه...اینم شلواره تو پوشیدی؟؟؟شلوارتو درار...
من_حالانمیشه همینجوری بزنی؟!
پرستار+آقا یه چی به این خانومتون بگین دیگه شورشو درآورده
دوستان به خاطر وقفه ای که ایجاد شد مابین آپلود ها ازشما عذرخواهی میکنیم#رمان#رمانخونه
۱.۴k
۰۴ شهریور ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.