بازبون بی زبونی میخواستم بفهمه نمیخوام بره...
بازبون بی زبونی میخواستم بفهمه نمیخوام بره...
دستم بی اختیاردوباره به حرکت دراومد....سعیدو سمیرا ساکت شدن...
چشمامون خیره بود...مثل اینکه منتظربود بخونم...میدونست میخوام حرفامو باترانه ها بگم...
نفسمو آزاد کردمو وشروع کروم به خوندن
بهت نگفتم تا حالا اینکه چقدر دوست دارم اما حالا بهت میگم بی تو دارم کم میارم بهت نگفتم تا حالا که بد جوری عاشقتم بهت نگفتم تا حالا اما حالا بهت میگم داری کجاها میکشی باز این دل در به دروقشنگ مهربون من اینجوری از پیشم نروبهت نگفتم تا حالا اینکه چقدر دوست دارم اینکه چقدر آرزومه پیش چشات کم نیارم دلم میخواد باور کنی از ته دل میخوام تو رووقتی میگم بمون،بمون وقتی میگم نرو،نروبری هزار سالم بشه چشم انتظارت میمونم بازم برای دل تو ترانههامو میخونم خودت میدونی که تو رو از دل و از جون میخوامت لیلی عشق من شدی من مثل مجنون میخوامت بهت نگفتم تا حالا اینکه چقدر دوست دارم اما حالا بهت میگم بی تو دارم کم میارم بهت نگفتم تا حالا که بد جوری عاشقتم بهت نگفتم تا حالا اما حالا بهت میگم دلم میخواد باور کنی از ته دل میخوام تو رووقتی میگم بمون،بمون وقتی میگم نرو،نرو
بازهم تعریفای سعیدو سمیرا....چرا بهارحرف نمیزد ...
دستمو روی سیم ها رقصوندم ازپشت شعله ها به چشمای خیره اش به چشمام خیره شدم
تو از کجا به من رسیدی که دیر اومدی زود میری به این راحتی نمیتونی چشماتو از من پس بگیری اینقدر غم داره نبودت که بدتر از پاییز میشم تو از کجا به من رسیدی که دیر اومدی زود میری به این راحتی نمیتونی چشماتو از من پس بگیری اینقدر غم داره نبودت که بدتر از پاییز میشم نه فکرشم نمیکنم نه از فکرشم مریض میشم احساس میکنم که میخوام تو رو با بند بند وجودم غمت منو میکشه ای کاش اصلا تو رو ندیده بودم چی ته اون چشمات داری که اینقده واسم عزیزه کوهم ولی چیزی نمونده با اشک تو قلبم بریزه دستای من میخواد از امشب دست تو رو محکم بگیره خدا تو رو به من ببخشه هر چی که دارمو بگیره سخته که نشکنم نبارم سخته با این حال پریشون بغضم که امشب گیر کردم یه جایی بین ابر و بارون—وقتی تو لبخندتو میگیری وقتی داری از دست من میری حالم مثه هوای پاییزه که نا خدا گاه اشک میریزه
دوباره همه منتظرآهنگ جدیدی بوون که بازم بهاربهم زل زده بود...
چرا حرفی نمیزنه؟
اینقدر خوبی که فکرم همش هر جا که باشم با تو درگیره دنیا تویه دستامه وقتی میشم تو چشات خیره تو این بی کسی قلبم ازت آرامش میگیره اینقدر خوبی که حس میکنم تو رو هر جا کنارم میدونی بی تو به این زندگی حسی ندارم عشقم من تو رو بیشتر از اونی که فکرشو میکنی دوست دارم , دوست دارم زل که میزنی تویه چشمم آرومم میکنی عشقم تنها دلیله من تو هستی تویه این دنیاوقتی که تو هستی کنارم انگار هیچ غمی ندارم پیشه من باش تا نباشم تنهازل که میزنی تویه چشمم آرومم میکنی عشقم تنها دلیله من تو هستی تویه این دنیاوقتی که تو هستی کنارم انگار هیچ غمی ندارم پیشه من باش تا نباشم تنهااینقدر چشمات پر از احساسه که دلم میمیره واسه یک لحظه دیدنه تودریا تویه چشمای تو خوابه ببین قلبم بیتابه واسه ی رسیدنه توزل که میزنی تویه چشمم آرومم میکنی عشقم تنها دلیله من تو هستی تویه این دنیاوقتی که تو هستی کنارم انگار هیچ غمی ندارم پیشه من باش تا نباشم تنهازل که میزنی تویه چشمم آرومم میکنی عشقم تنها دلیله من تو هستی تویه این دنیاوقتی که تو هستی کنارم انگار هیچ غمی ندارم پیشه من باش تا نباشم تنها
دیگه داشتم دق میکردم...چرا حرفی نمیزنه...
نفسی چاق کردمو
#رمان#رمانخونه
دستم بی اختیاردوباره به حرکت دراومد....سعیدو سمیرا ساکت شدن...
چشمامون خیره بود...مثل اینکه منتظربود بخونم...میدونست میخوام حرفامو باترانه ها بگم...
نفسمو آزاد کردمو وشروع کروم به خوندن
بهت نگفتم تا حالا اینکه چقدر دوست دارم اما حالا بهت میگم بی تو دارم کم میارم بهت نگفتم تا حالا که بد جوری عاشقتم بهت نگفتم تا حالا اما حالا بهت میگم داری کجاها میکشی باز این دل در به دروقشنگ مهربون من اینجوری از پیشم نروبهت نگفتم تا حالا اینکه چقدر دوست دارم اینکه چقدر آرزومه پیش چشات کم نیارم دلم میخواد باور کنی از ته دل میخوام تو رووقتی میگم بمون،بمون وقتی میگم نرو،نروبری هزار سالم بشه چشم انتظارت میمونم بازم برای دل تو ترانههامو میخونم خودت میدونی که تو رو از دل و از جون میخوامت لیلی عشق من شدی من مثل مجنون میخوامت بهت نگفتم تا حالا اینکه چقدر دوست دارم اما حالا بهت میگم بی تو دارم کم میارم بهت نگفتم تا حالا که بد جوری عاشقتم بهت نگفتم تا حالا اما حالا بهت میگم دلم میخواد باور کنی از ته دل میخوام تو رووقتی میگم بمون،بمون وقتی میگم نرو،نرو
بازهم تعریفای سعیدو سمیرا....چرا بهارحرف نمیزد ...
دستمو روی سیم ها رقصوندم ازپشت شعله ها به چشمای خیره اش به چشمام خیره شدم
تو از کجا به من رسیدی که دیر اومدی زود میری به این راحتی نمیتونی چشماتو از من پس بگیری اینقدر غم داره نبودت که بدتر از پاییز میشم تو از کجا به من رسیدی که دیر اومدی زود میری به این راحتی نمیتونی چشماتو از من پس بگیری اینقدر غم داره نبودت که بدتر از پاییز میشم نه فکرشم نمیکنم نه از فکرشم مریض میشم احساس میکنم که میخوام تو رو با بند بند وجودم غمت منو میکشه ای کاش اصلا تو رو ندیده بودم چی ته اون چشمات داری که اینقده واسم عزیزه کوهم ولی چیزی نمونده با اشک تو قلبم بریزه دستای من میخواد از امشب دست تو رو محکم بگیره خدا تو رو به من ببخشه هر چی که دارمو بگیره سخته که نشکنم نبارم سخته با این حال پریشون بغضم که امشب گیر کردم یه جایی بین ابر و بارون—وقتی تو لبخندتو میگیری وقتی داری از دست من میری حالم مثه هوای پاییزه که نا خدا گاه اشک میریزه
دوباره همه منتظرآهنگ جدیدی بوون که بازم بهاربهم زل زده بود...
چرا حرفی نمیزنه؟
اینقدر خوبی که فکرم همش هر جا که باشم با تو درگیره دنیا تویه دستامه وقتی میشم تو چشات خیره تو این بی کسی قلبم ازت آرامش میگیره اینقدر خوبی که حس میکنم تو رو هر جا کنارم میدونی بی تو به این زندگی حسی ندارم عشقم من تو رو بیشتر از اونی که فکرشو میکنی دوست دارم , دوست دارم زل که میزنی تویه چشمم آرومم میکنی عشقم تنها دلیله من تو هستی تویه این دنیاوقتی که تو هستی کنارم انگار هیچ غمی ندارم پیشه من باش تا نباشم تنهازل که میزنی تویه چشمم آرومم میکنی عشقم تنها دلیله من تو هستی تویه این دنیاوقتی که تو هستی کنارم انگار هیچ غمی ندارم پیشه من باش تا نباشم تنهااینقدر چشمات پر از احساسه که دلم میمیره واسه یک لحظه دیدنه تودریا تویه چشمای تو خوابه ببین قلبم بیتابه واسه ی رسیدنه توزل که میزنی تویه چشمم آرومم میکنی عشقم تنها دلیله من تو هستی تویه این دنیاوقتی که تو هستی کنارم انگار هیچ غمی ندارم پیشه من باش تا نباشم تنهازل که میزنی تویه چشمم آرومم میکنی عشقم تنها دلیله من تو هستی تویه این دنیاوقتی که تو هستی کنارم انگار هیچ غمی ندارم پیشه من باش تا نباشم تنها
دیگه داشتم دق میکردم...چرا حرفی نمیزنه...
نفسی چاق کردمو
#رمان#رمانخونه
۱۴.۷k
۰۶ شهریور ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.