من چه فرصت خوبیه؟!
من_چه فرصت خوبیه؟!
سمیرازدتوی پیشونیشو گفت
سمیرا+وای خدا...تودیگه چقدرخنگی...بابا...میریم ساحل ..میخونیم...یکم خلوت میکنیم...بعدم اوسکول خان جنگلی ..یکم مختو به کاربنداز...مگه نمیگفتین که باآهنگ چیزاتونو ابرازمیکردین....چیزه...احساساتتون...حالا بیا این دیس غذارو بگیر...غذاتو بخور...فقط داداشی جون...یه لباس صورتی چرک میپوشه...خودم دیدم...ببین چقدربهت تقلب میرسونم....حالا ببین..
ازتوی کمدم یه پیرهن صورتی چرک درآورد...
سمیرا+بیاپندار...اینوبپوش...کراوات مشکی بزن...ازتوی کشویک کراوات باریک درآوردو انداخت روتخت...روی زمین مثل خودش نشستمو بااشتها شروع کردم به خوردن...ازتوی کمد یه شلوارمشکی درآورد و برام اتوزد...
من_سمیرا...مامیخوایم بریم ساحل...جای دوری نیس..تازشم..لباسامون کثیف میشه...
سمیرا+واسه دلبری ساحل ماحل نداره...تازشم...باید ببریش پیاده روی...ازجام پاشدمو سینی و بردم توی آشپزخونه برگشتم توی اتاقم...سمیرا دستامو گرفتو گفت
سمیرا+داداشی..پندار...من بهت ایمان دارم...میدونم که سختته ولی زورتو بزن...نزارغرور بزاتون حسرت بیاره....
من_ولی...
سمیرا+مردعاشق که نه نمیاره...
من_من اگرتورو نداشتم....چیکارمیکردم جوجه...
دستاشو دورکمرم حلقه زد
سمیرا+سعیتو بکن....حسرت بده ...
لباسارو پوشیدمو به کمک سمیرا موهامو مدل دادم...کراواتمو بستمو عطرو پخ...برو که رفتیم واسه دلبری...
انگاریه چیزی یادم اومده بود...
من_وای..سمیرا من گیتارمو نیوردم...
سمیرا+قوربون داداش خرم برم...داداشی جون من آوردمش...
محکم بغلش کردم
من_مرسی که هوامو داری...
سمیرا+وای پندار...بسه دیگه....
وسایلو برداشتیمو رفتیم توی ساحل چون ساحل شخصی بود کسی مزاحم نمیشد...مخصوصا اینکه ساعت 3نصف شب بود...
سمیرا درگوشم گفت
سمیرا_آقای خشن...زیاده روی نکنیا....
من_سعی میکنم...
وسایلو چیدیم روی زمین..
چندتا ذغال منو سعید چیدیم وسطمون و دورتادورشو سنگ چیدیم...کلی مکافات آتیشو روشن کردیم...خواستیم زیراندازپهن کنیم که بهارمخالفت کرد
بهار+نه نه...روی شنا بشینیم...بهتره...
منم مثل اون روی شنا نشستم...سعیدو سمیرا که هی به همدیگه چشمک میزدن....
بهاره داشت خوراکیاو چاییارو تقسیم میکرد که بایه حرکت آنی گیتارو ازتوی کیفش درآوردم وشورع کردم نواختن...
سرشو یه دفعه بالاکشید...خیره شده بود گوشه ی سمت راست گیتارم...هنوزم بهش دست نزدم...اون طرح پرنده ی رهایی که بابال هایی که داشت به سمت بالا پرواز میکردو اون همه گلهای کشیده زیرش....همونی که خودش بادستای قشنگش روی گیتارم کشید...
سمیرا+اینطورقبول نیست داداش...بخون...
آتیش روبه رومون بود...شعله هاش میرقصیدن...خیره شدم به چشماش که پشت شعله هتاسوسومیزد...نفس عمیقی کشیدمو دستامو آروم روی سیمای گیتارمیکشیدم ...شروع کردم به خونون...خوب میدونستم خیای خوب منظورمو میفهمه...
قدم زدم تو خاطره هات یادم اومد تمام حرفات دلم می خواست دلتو بخواد کنار من عوض شه دنیات دم غروب و تنگه دلم با خودمم می جنگه دلم تویی حس قشنگ دلم دریا دریا اشک توی ساحل نگاهم بعد تو هنوز تو اشتباهم چیه گناهم ساحل ساحل موج میریزه تو گلوی بغضم من شبیه تو باید عوض شم چقد شکسته م چقد شکسته م دریا دریا اشک توی ساحل نگاهم بعد تو هنوز تو اشتباهم چیه گناهم ساحل ساحل موج میریزه تو گلوی بغضم من شبیه تو باید عوض شم چقد شکسته م چقد شکسته
♫♫♫تو خلوتم تو خاطره هام یه قایق شکسته چشمام رفیق شدم دیگه با ساحل دلم برام دیگه نشد دل دم غروب و تنگه دلم با خودمم می جنگه دلم تویی حس قشنگ دلم دریا دریا اشک توی ساحل نگاهم بعد تو هنوز تو اشتباهم چیه گناهم ساحل ساحل موج میریزه تو گلوی بغضم من شبیه تو باید عوض شم چقد شکسته م چقد شکسته م دریا دریا اشک توی ساحل نگاهم بعد تو هنوز تو اشتباهم چیه گناهم ساحل ساحل موج میریزه تو گلوی بغضم من شبیه تو باید عوض شم چقد شکسته م چقد شکسته م
بعدازتموم شدن آهنگ نفش عمیقی کشیدم
سمیراو سعید دست میزدن ولی بهاره هنوزم خیره بود
#رمان#رمانخونه
سمیرازدتوی پیشونیشو گفت
سمیرا+وای خدا...تودیگه چقدرخنگی...بابا...میریم ساحل ..میخونیم...یکم خلوت میکنیم...بعدم اوسکول خان جنگلی ..یکم مختو به کاربنداز...مگه نمیگفتین که باآهنگ چیزاتونو ابرازمیکردین....چیزه...احساساتتون...حالا بیا این دیس غذارو بگیر...غذاتو بخور...فقط داداشی جون...یه لباس صورتی چرک میپوشه...خودم دیدم...ببین چقدربهت تقلب میرسونم....حالا ببین..
ازتوی کمدم یه پیرهن صورتی چرک درآورد...
سمیرا+بیاپندار...اینوبپوش...کراوات مشکی بزن...ازتوی کشویک کراوات باریک درآوردو انداخت روتخت...روی زمین مثل خودش نشستمو بااشتها شروع کردم به خوردن...ازتوی کمد یه شلوارمشکی درآورد و برام اتوزد...
من_سمیرا...مامیخوایم بریم ساحل...جای دوری نیس..تازشم..لباسامون کثیف میشه...
سمیرا+واسه دلبری ساحل ماحل نداره...تازشم...باید ببریش پیاده روی...ازجام پاشدمو سینی و بردم توی آشپزخونه برگشتم توی اتاقم...سمیرا دستامو گرفتو گفت
سمیرا+داداشی..پندار...من بهت ایمان دارم...میدونم که سختته ولی زورتو بزن...نزارغرور بزاتون حسرت بیاره....
من_ولی...
سمیرا+مردعاشق که نه نمیاره...
من_من اگرتورو نداشتم....چیکارمیکردم جوجه...
دستاشو دورکمرم حلقه زد
سمیرا+سعیتو بکن....حسرت بده ...
لباسارو پوشیدمو به کمک سمیرا موهامو مدل دادم...کراواتمو بستمو عطرو پخ...برو که رفتیم واسه دلبری...
انگاریه چیزی یادم اومده بود...
من_وای..سمیرا من گیتارمو نیوردم...
سمیرا+قوربون داداش خرم برم...داداشی جون من آوردمش...
محکم بغلش کردم
من_مرسی که هوامو داری...
سمیرا+وای پندار...بسه دیگه....
وسایلو برداشتیمو رفتیم توی ساحل چون ساحل شخصی بود کسی مزاحم نمیشد...مخصوصا اینکه ساعت 3نصف شب بود...
سمیرا درگوشم گفت
سمیرا_آقای خشن...زیاده روی نکنیا....
من_سعی میکنم...
وسایلو چیدیم روی زمین..
چندتا ذغال منو سعید چیدیم وسطمون و دورتادورشو سنگ چیدیم...کلی مکافات آتیشو روشن کردیم...خواستیم زیراندازپهن کنیم که بهارمخالفت کرد
بهار+نه نه...روی شنا بشینیم...بهتره...
منم مثل اون روی شنا نشستم...سعیدو سمیرا که هی به همدیگه چشمک میزدن....
بهاره داشت خوراکیاو چاییارو تقسیم میکرد که بایه حرکت آنی گیتارو ازتوی کیفش درآوردم وشورع کردم نواختن...
سرشو یه دفعه بالاکشید...خیره شده بود گوشه ی سمت راست گیتارم...هنوزم بهش دست نزدم...اون طرح پرنده ی رهایی که بابال هایی که داشت به سمت بالا پرواز میکردو اون همه گلهای کشیده زیرش....همونی که خودش بادستای قشنگش روی گیتارم کشید...
سمیرا+اینطورقبول نیست داداش...بخون...
آتیش روبه رومون بود...شعله هاش میرقصیدن...خیره شدم به چشماش که پشت شعله هتاسوسومیزد...نفس عمیقی کشیدمو دستامو آروم روی سیمای گیتارمیکشیدم ...شروع کردم به خونون...خوب میدونستم خیای خوب منظورمو میفهمه...
قدم زدم تو خاطره هات یادم اومد تمام حرفات دلم می خواست دلتو بخواد کنار من عوض شه دنیات دم غروب و تنگه دلم با خودمم می جنگه دلم تویی حس قشنگ دلم دریا دریا اشک توی ساحل نگاهم بعد تو هنوز تو اشتباهم چیه گناهم ساحل ساحل موج میریزه تو گلوی بغضم من شبیه تو باید عوض شم چقد شکسته م چقد شکسته م دریا دریا اشک توی ساحل نگاهم بعد تو هنوز تو اشتباهم چیه گناهم ساحل ساحل موج میریزه تو گلوی بغضم من شبیه تو باید عوض شم چقد شکسته م چقد شکسته
♫♫♫تو خلوتم تو خاطره هام یه قایق شکسته چشمام رفیق شدم دیگه با ساحل دلم برام دیگه نشد دل دم غروب و تنگه دلم با خودمم می جنگه دلم تویی حس قشنگ دلم دریا دریا اشک توی ساحل نگاهم بعد تو هنوز تو اشتباهم چیه گناهم ساحل ساحل موج میریزه تو گلوی بغضم من شبیه تو باید عوض شم چقد شکسته م چقد شکسته م دریا دریا اشک توی ساحل نگاهم بعد تو هنوز تو اشتباهم چیه گناهم ساحل ساحل موج میریزه تو گلوی بغضم من شبیه تو باید عوض شم چقد شکسته م چقد شکسته م
بعدازتموم شدن آهنگ نفش عمیقی کشیدم
سمیراو سعید دست میزدن ولی بهاره هنوزم خیره بود
#رمان#رمانخونه
۵.۷k
۰۶ شهریور ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.