شب شد
شب شد
دلها به فردا امیدوار شد؛
چشم ها پر از خواب شد،
اما خواب به چشم کسی نیامد؛
این است قصه هر شب ما ...
پدرم می گفت: زندگی سر بالایی دارد؛
مادرم می گفت: زندگی سرازیری دارد؛
اما من می گویم: زندگی هر چه که هست، جریان دارد؛
می گویم: تا خدا هست و خدایی می کند، امید هست؛
فردا روشن است؛
می گویم: ای خدا باز هم خودت هوای ما را داشته باش ...
دلها به فردا امیدوار شد؛
چشم ها پر از خواب شد،
اما خواب به چشم کسی نیامد؛
این است قصه هر شب ما ...
پدرم می گفت: زندگی سر بالایی دارد؛
مادرم می گفت: زندگی سرازیری دارد؛
اما من می گویم: زندگی هر چه که هست، جریان دارد؛
می گویم: تا خدا هست و خدایی می کند، امید هست؛
فردا روشن است؛
می گویم: ای خدا باز هم خودت هوای ما را داشته باش ...
۱.۷k
۲۵ مهر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.