کنار پنجره ی رویاهایم بنشین که مهتاب از چهره ی زیبای ت
کنار پنجره ی رویاهایم بنشین که مهتاب از چهره ی زیبای تو بتابد و دستهایت را چون قدیسه ای که در معبدی دور خدایش را طلب میکندبالا بگیرومرا به معبد تنهاییهایت فرا بخوان...
مرا بنام کوچکم صدا بزن که جهان تاریک اتاق زیر شیروانی منور شود به صدای تو از تکرار نام من...
مرا در آغوشت بگیر و ببوس مانند مادری که تنها سرباز برگشته از میدان جنگ را بیاد فرزند خویش در آغوش میگیرد و میبوسد...
مرا دوست بدار آنگونه که من تو را دوست میدارم و به هیچکس حتی مهتاب اجازه نده برای لحظه ای کوتاه قاب چشمانت را از تصویر ناتمام من تهی سازد و از خویشتن سرشار کند....
مرا بخوان بنام.....
مرا بنام کوچکم صدا بزن که جهان تاریک اتاق زیر شیروانی منور شود به صدای تو از تکرار نام من...
مرا در آغوشت بگیر و ببوس مانند مادری که تنها سرباز برگشته از میدان جنگ را بیاد فرزند خویش در آغوش میگیرد و میبوسد...
مرا دوست بدار آنگونه که من تو را دوست میدارم و به هیچکس حتی مهتاب اجازه نده برای لحظه ای کوتاه قاب چشمانت را از تصویر ناتمام من تهی سازد و از خویشتن سرشار کند....
مرا بخوان بنام.....
۱.۰k
۳۰ بهمن ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.