قسمت شیش رمان آوازه زیره آب
قسمت شیش رمان آوازه زیره آب
و تو سالن گوشیمو زدم تو شارژ ولی داشتم رسمن روانی میشدم..
هیچی دیه ناهار هم خوردیم و بالاخره به زور ساعته 4 آوردمشون خونه!! اگه ب خودشون بود که تا فردا ناهار میموندن.. اومدم خونه دیدم یه مسیج اومده واسم شماره ناشناس..
-دستپختم خوشمزه بود برادر شوهر؟
من میگم این ج*ن*د*ست یه دلیلی دارم واسه خودم! زنگ زدم مهدی
-الو بله کیا؟
-مدی بیا بریم بیرون!
-کی؟ کجا؟
-الان! بریم چمران؟
-اوکیه! من بابام ماشینو برده باس بیای دنبالم!
-اوک پس آماده باش اومدم!
هنوز لباسامو عوض نکرده بودم سوییچو از بابام گرفتم و رفتم دنبال مهدی..
همینجوری نشسته بودیم رو چمنا
-حالا میخوای چیکار کنی؟
-فقط میخوام بفهمم رو چه حسابی داری این کارو میکنه!
-به خاطره همون لقبی که بهش دادی!
-اونو وللش من چیکارش کنم؟
-میخوای از کیانوش بپرسی؟
-نـــــــــــــــه!! دیوونه شدی؟
-نگو که اون دختره درناست واسش بگو مثلن همچین قضیه ای واسه رفیقم اتفاق افتاده رفیقم باید چیکار کنه؟
-اوک ببینم کی میبینمش!!
-لازم نیس ببینیش همین الان بهش زنگ بزن!!
-الان؟
-پ ن پ!!
-بزار پس باهاش یه قراری چیزی بزارم ی جا ببینمش!
-نه عامو چیه انگا خارجیا که میمیرن پشته تلفن بگن!
-بزار بهش بگم بیاد اینجا ینی الان مشکله تو بوده!!
-من که میدونم تو آخره سر یه کاری میکنی که بابام نفت بریزه روم آتیشم بزنه ولی اوک زنگ بزن عذابه الهی!
-زهره مار!! مگه من نبودم که خودمو تو دانشگاه بی آبرو کردم که شماره ی هدیه رو واست پیدا کنم!!
-اوکی عامو خو!! زنگ بزن!
زنگ زدم و بعد از یه 5 شیش تایی بوق برداشت!
-جانم داداشی؟
-کیا ببین من یه مشکله خیلی بزرگ دارم میتونی بیای چمران؟
-چیه؟ ماشین بابا رو کوبوندی جایی؟
-ن عامو!! تو بیا میفهمی!
-الان؟
-نه!! فردا!!
-زهره مار..الان؟
-آره دیه!
-تو خو همین الان خونمون بودی میمردی همینجا میگفتی؟
-میای یا نه؟
-خیلی خب منتظر باش اومدم!!
-اوک..
و تو سالن گوشیمو زدم تو شارژ ولی داشتم رسمن روانی میشدم..
هیچی دیه ناهار هم خوردیم و بالاخره به زور ساعته 4 آوردمشون خونه!! اگه ب خودشون بود که تا فردا ناهار میموندن.. اومدم خونه دیدم یه مسیج اومده واسم شماره ناشناس..
-دستپختم خوشمزه بود برادر شوهر؟
من میگم این ج*ن*د*ست یه دلیلی دارم واسه خودم! زنگ زدم مهدی
-الو بله کیا؟
-مدی بیا بریم بیرون!
-کی؟ کجا؟
-الان! بریم چمران؟
-اوکیه! من بابام ماشینو برده باس بیای دنبالم!
-اوک پس آماده باش اومدم!
هنوز لباسامو عوض نکرده بودم سوییچو از بابام گرفتم و رفتم دنبال مهدی..
همینجوری نشسته بودیم رو چمنا
-حالا میخوای چیکار کنی؟
-فقط میخوام بفهمم رو چه حسابی داری این کارو میکنه!
-به خاطره همون لقبی که بهش دادی!
-اونو وللش من چیکارش کنم؟
-میخوای از کیانوش بپرسی؟
-نـــــــــــــــه!! دیوونه شدی؟
-نگو که اون دختره درناست واسش بگو مثلن همچین قضیه ای واسه رفیقم اتفاق افتاده رفیقم باید چیکار کنه؟
-اوک ببینم کی میبینمش!!
-لازم نیس ببینیش همین الان بهش زنگ بزن!!
-الان؟
-پ ن پ!!
-بزار پس باهاش یه قراری چیزی بزارم ی جا ببینمش!
-نه عامو چیه انگا خارجیا که میمیرن پشته تلفن بگن!
-بزار بهش بگم بیاد اینجا ینی الان مشکله تو بوده!!
-من که میدونم تو آخره سر یه کاری میکنی که بابام نفت بریزه روم آتیشم بزنه ولی اوک زنگ بزن عذابه الهی!
-زهره مار!! مگه من نبودم که خودمو تو دانشگاه بی آبرو کردم که شماره ی هدیه رو واست پیدا کنم!!
-اوکی عامو خو!! زنگ بزن!
زنگ زدم و بعد از یه 5 شیش تایی بوق برداشت!
-جانم داداشی؟
-کیا ببین من یه مشکله خیلی بزرگ دارم میتونی بیای چمران؟
-چیه؟ ماشین بابا رو کوبوندی جایی؟
-ن عامو!! تو بیا میفهمی!
-الان؟
-نه!! فردا!!
-زهره مار..الان؟
-آره دیه!
-تو خو همین الان خونمون بودی میمردی همینجا میگفتی؟
-میای یا نه؟
-خیلی خب منتظر باش اومدم!!
-اوک..
۲۱.۹k
۰۴ خرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.