قسمت چهارده رمان آوازه زیره آب
قسمت چهارده رمان آوازه زیره آب
صبح ساعت 8 با آلارم گوشیم بیدار شدم و دویدم واسه دسشویی و بعدشم رفتم تند تند آماده شدم..مامانم داشت با تلفن حرف میزد..رفتم تو سالن..لقممو از رو اپن برداشتم
-مامان کیه؟
آروم گف
-خالته..!
وای ساعت هشته صبح بیدار شدن با هم حرف بزنن؟ من اگ جاشون بودم تا ساعت یکه ظهر میخوابیدم!!
....ظهر ک برگشتم گچه دستم پر تا پره یادگاری بود..اعصابم هم ب همین صورت خط خطی بود..رفتم تو سالن
-مامان..
-جانم؟
-من میخوام برم حموم دستمو چیکارش کنم؟
از آشپز خونه اومد بیرون و متفکرانه ب دستم نگا کرد و گف
-دستت..؟
پ ن پ!!
-بزار پلاستیک میارم بکشی روش..
-هاه؟ چی چی؟
-پلاااستیک! بچه بودی هر جات میشکست پلاستیک روش میکشیدم میرفتی حموم!
....از حموم ک اومدم بیرون لباس پوشیدم بعدم رفتم تو حیاط حولمو انداختم رو بند ک خشک بشه برگشتم تو سالن مامانم گف
-آب ک تو دستت نرفت؟
-مثلن قرار بود پلاستیکه واسه این باشه ک آب نره تو کچه دستم ولی پلاستیکه توش آب جمع شده بود بازش کردم..
-واییش!! چقد چلفتی هستی..حالا دستت له میکنه!
-خو ب من چ تو پلاستیکه رو بد بستی!
ول کردم اومدم تو اتاقم..طلبکار بودم بدهکارم شدم!گوشیم زنگ خورد مهدی بود
-الو بله مهدی؟
-این چ پروفایلیه؟ ی آلزایمره قوی میخوات فراموش کردنه کارات؟
-دلم خواسته!! خب..درده بعدیت؟
-زهره مااار..
-عه راستی کی برمیگردی شیراز؟
-وقته گله نی!
-عه راستی از ج خانوم چ خبر؟
دوباره یاده دیشب افتادم..
-من بعدن زنگ میزنم!!
-چت شد شیطانه رجیم؟
-هیچی چم شد؟ کار واسم پیش اومد..
-ساعت 2 ظهر چ کاری؟
-گشنم شد میخوام برم ناهار بخورم
-درنا کاری کرده باز؟
-دارم عمو میشم!!!
-چی چی؟
-من برم ناهار
-الان خوبی؟
-عااالی!! من این همه خوشبختی محاله!!
-ایشالا درست میشه!
-هه..دارم دیوونه میشم!!! بدتر از این نمیشه!
-بترس از بده بدتر!!
-باش ممنون من میرم ناهار بخورم!!
-برو بای
-بای
صبح ساعت 8 با آلارم گوشیم بیدار شدم و دویدم واسه دسشویی و بعدشم رفتم تند تند آماده شدم..مامانم داشت با تلفن حرف میزد..رفتم تو سالن..لقممو از رو اپن برداشتم
-مامان کیه؟
آروم گف
-خالته..!
وای ساعت هشته صبح بیدار شدن با هم حرف بزنن؟ من اگ جاشون بودم تا ساعت یکه ظهر میخوابیدم!!
....ظهر ک برگشتم گچه دستم پر تا پره یادگاری بود..اعصابم هم ب همین صورت خط خطی بود..رفتم تو سالن
-مامان..
-جانم؟
-من میخوام برم حموم دستمو چیکارش کنم؟
از آشپز خونه اومد بیرون و متفکرانه ب دستم نگا کرد و گف
-دستت..؟
پ ن پ!!
-بزار پلاستیک میارم بکشی روش..
-هاه؟ چی چی؟
-پلاااستیک! بچه بودی هر جات میشکست پلاستیک روش میکشیدم میرفتی حموم!
....از حموم ک اومدم بیرون لباس پوشیدم بعدم رفتم تو حیاط حولمو انداختم رو بند ک خشک بشه برگشتم تو سالن مامانم گف
-آب ک تو دستت نرفت؟
-مثلن قرار بود پلاستیکه واسه این باشه ک آب نره تو کچه دستم ولی پلاستیکه توش آب جمع شده بود بازش کردم..
-واییش!! چقد چلفتی هستی..حالا دستت له میکنه!
-خو ب من چ تو پلاستیکه رو بد بستی!
ول کردم اومدم تو اتاقم..طلبکار بودم بدهکارم شدم!گوشیم زنگ خورد مهدی بود
-الو بله مهدی؟
-این چ پروفایلیه؟ ی آلزایمره قوی میخوات فراموش کردنه کارات؟
-دلم خواسته!! خب..درده بعدیت؟
-زهره مااار..
-عه راستی کی برمیگردی شیراز؟
-وقته گله نی!
-عه راستی از ج خانوم چ خبر؟
دوباره یاده دیشب افتادم..
-من بعدن زنگ میزنم!!
-چت شد شیطانه رجیم؟
-هیچی چم شد؟ کار واسم پیش اومد..
-ساعت 2 ظهر چ کاری؟
-گشنم شد میخوام برم ناهار بخورم
-درنا کاری کرده باز؟
-دارم عمو میشم!!!
-چی چی؟
-من برم ناهار
-الان خوبی؟
-عااالی!! من این همه خوشبختی محاله!!
-ایشالا درست میشه!
-هه..دارم دیوونه میشم!!! بدتر از این نمیشه!
-بترس از بده بدتر!!
-باش ممنون من میرم ناهار بخورم!!
-برو بای
-بای
۱۳.۴k
۰۴ خرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.