سانحــه عِـــشق:
سانحــه عِـــشق:
#پارت11
خواستم بگم کدوم برخورد که ..
مهسا_سلام خوب هستین ببخشید این آوای ما ندید شمارو
_سلام ممنون شما خوبین خواهش میکنم اشکالی نداره
یهو یادم افتاد این دوست همون پسره ست که زد به ماشین ساناز ، دوست سامیار یاسری.
با صدای یکی از پسرا همه برگشتیم نگاهش کردیم .
_ داداش از اینا نمیخوای؟
و بسته ژیلتو برد بالا و تکون داد .
داشتم میپوکیدم از خنده . دوست سامیار از خجالت قرمز شد و زیر لب گفت
_نه واسه خودت بردار.
پسره فکر نمیکرد دوستش پیش ما باشه و انقدر باهاش راحت حرف زد
مهسا و سانازم خندشون گرفته بود و جلو خودشونو گرفته بودن که نخندن .
_ خب ، من دیگه مزاحم خرید کردنتون نمیشم
_ مراحمید
با گفتن روز خوش از کنارمون رد شد و رفت طرف همون پسر از پشت قفسه ها داشتم میدیدمش .
همشون خوشتیپ بودن . یه تیشرت آستین کوتاه جذب سفید پوشیده بود با یه شلوار جین پاره ، اون یکی دوستشم که صداش زد یه پیرهن ساده سبز یشمی با شلوار مشکی ،سامیار باهاشون نبود .
ساناز_ به چی نگاه میکنی؟ پسره مردمو خوردی
_ زهر مار
به اونور سالن رفتیم و حساب کردیم .
از فروشگاه خارج شدیم،خریدارو تو صندوق گذاشتیم و حرکت کردیم.
***
ساعت 8 شب بود و ما سه نفری تو ساحل نشسته بودیم و حرف میزدیمو میخندیدیم .
ساناز_بچها من گرسنمه بریم ویلا
_ اوهوم منم همینطور .
مهسا با تعجب_ بابا همین تازه یه ساندویچ خوردیم چه خبره؟
مظلوم خیره شدم بهش
مهسا_باشه بریم ...
#ادامه دارد
دوستان عزیز !
پارت های زیادی تو چنل هست لطفا توی چنلمون جوین بدید .
@romansaneheshgh
#پارت11
خواستم بگم کدوم برخورد که ..
مهسا_سلام خوب هستین ببخشید این آوای ما ندید شمارو
_سلام ممنون شما خوبین خواهش میکنم اشکالی نداره
یهو یادم افتاد این دوست همون پسره ست که زد به ماشین ساناز ، دوست سامیار یاسری.
با صدای یکی از پسرا همه برگشتیم نگاهش کردیم .
_ داداش از اینا نمیخوای؟
و بسته ژیلتو برد بالا و تکون داد .
داشتم میپوکیدم از خنده . دوست سامیار از خجالت قرمز شد و زیر لب گفت
_نه واسه خودت بردار.
پسره فکر نمیکرد دوستش پیش ما باشه و انقدر باهاش راحت حرف زد
مهسا و سانازم خندشون گرفته بود و جلو خودشونو گرفته بودن که نخندن .
_ خب ، من دیگه مزاحم خرید کردنتون نمیشم
_ مراحمید
با گفتن روز خوش از کنارمون رد شد و رفت طرف همون پسر از پشت قفسه ها داشتم میدیدمش .
همشون خوشتیپ بودن . یه تیشرت آستین کوتاه جذب سفید پوشیده بود با یه شلوار جین پاره ، اون یکی دوستشم که صداش زد یه پیرهن ساده سبز یشمی با شلوار مشکی ،سامیار باهاشون نبود .
ساناز_ به چی نگاه میکنی؟ پسره مردمو خوردی
_ زهر مار
به اونور سالن رفتیم و حساب کردیم .
از فروشگاه خارج شدیم،خریدارو تو صندوق گذاشتیم و حرکت کردیم.
***
ساعت 8 شب بود و ما سه نفری تو ساحل نشسته بودیم و حرف میزدیمو میخندیدیم .
ساناز_بچها من گرسنمه بریم ویلا
_ اوهوم منم همینطور .
مهسا با تعجب_ بابا همین تازه یه ساندویچ خوردیم چه خبره؟
مظلوم خیره شدم بهش
مهسا_باشه بریم ...
#ادامه دارد
دوستان عزیز !
پارت های زیادی تو چنل هست لطفا توی چنلمون جوین بدید .
@romansaneheshgh
۲.۸k
۰۸ تیر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.