پارت 49
پارت 49
(متین)
سوار ماشین شدم و راه رستورانی که همیشه با بچه ها
میرفتیم رو در پیش گرفتم . توی راه یاد دوران مجردی ام
افتادم . آخ که دیگه رفته اون دوران . ولی الان خوبه . مث
قبل داریم سه نفری و مردونه میریم اون جا . نمیگم با اون زن
ها هم بده ها آخرش با هلیا خیلی بیشتر خوش میگذره ولی
حالا از وقتی رفتیم توی اون عمارت کذایی دیگه پا مو نو توی
اون رستوران نذاشته بودیم و الان پس از ماه ها دارم میرم
اون جا . رسیدم جلو درش . آرشام رو دیدم که پای همون
میز قبلی نشسته بود و نا جور توی فکر بود . طوری که اصلا
متوجه اومدن من نشد .
رفتم زدم سر شونه اش . یهو جا پرید .
من : سلام . کجایی؟؟؟
آرشام : سلام. همین جا
من : تو هیچ وقت همین جوری نمیری توی فکر .. چیزی شده
آرشام : صبر کن رادوین هم بیاد بعد بهتون میگم
(متین)
سوار ماشین شدم و راه رستورانی که همیشه با بچه ها
میرفتیم رو در پیش گرفتم . توی راه یاد دوران مجردی ام
افتادم . آخ که دیگه رفته اون دوران . ولی الان خوبه . مث
قبل داریم سه نفری و مردونه میریم اون جا . نمیگم با اون زن
ها هم بده ها آخرش با هلیا خیلی بیشتر خوش میگذره ولی
حالا از وقتی رفتیم توی اون عمارت کذایی دیگه پا مو نو توی
اون رستوران نذاشته بودیم و الان پس از ماه ها دارم میرم
اون جا . رسیدم جلو درش . آرشام رو دیدم که پای همون
میز قبلی نشسته بود و نا جور توی فکر بود . طوری که اصلا
متوجه اومدن من نشد .
رفتم زدم سر شونه اش . یهو جا پرید .
من : سلام . کجایی؟؟؟
آرشام : سلام. همین جا
من : تو هیچ وقت همین جوری نمیری توی فکر .. چیزی شده
آرشام : صبر کن رادوین هم بیاد بعد بهتون میگم
۴.۳k
۰۱ اسفند ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.