رمان دنیای من
#رمان #دنیای_من
پارت چهل و یکم:
افتادم و شروع کردم جیغ زدن
چون فاصلع تا زمین خیلی بود قبل از اینکه منتقل شم اون دنیا ارین گرفتم
چنان مثل یع بچع چند ماهه بهش چسبیدم انگار یع غریبع ی ترسناک دیدم کع میخاد بگیرتم از مادرم
همینطور میلرزیدم
اگع میرفتم اون دنیا چطوری امروز حرص مهیارو در میاوردم ؟
ها چطور؟
یعنی خاک بر سرم دو دقع پیش باید اشهدانم و میخوندم فکر اینم اگع میمردم چطورحرص مهیارو در میارم؟
حالا دیع میخام جوری خودم و بزنم فلج شم
اصن با رسیدن بع اینجا بیخیال حرص در اودن مهیار شدم
ارزش ندارع
خوش بگذرون باو
دست محیا رو گرفتم از بین اون گلع ادم کع شامل ارین اریا من مهیاز محیا محسن دوست دختر جدیدش الینا طاها سهیل و خاهرش سهیلا جدا شدیم
رفتم طرف دکع بلیط ک حیفم اومد پولام و خرج کنم
_محیا واسا اومدم
رفتم طرف اریا
خیلی راحت دستم و کردم جیبش
با تعجب نگاهمو میکرد
کیف پولشو برداشتم و یع ۵۰ ازش برداشتم و بعدم درشو بستم و ریلکس گذاشتم جیبش
چشاش انقدر گشاد شدع بود کل صورتش و گرفتع بود
با دیدنش پقی زدم زیر خندع
بیخیال اومدم طرف محیا و ۵۰ تومن و نصفشو بلیط محیا رو شارژ کردم نصفشو بلیط خودم
ای دلم میخاست از اینا کع باید با میلع عروسک بگیری بندازی تو لولع یع عروسک بمگیرم
خو چکنم اسمشو بلد نیسم
منچع خو
کارتمو زدم شروع کردم
یع عروسک و گرفتم
اونقدر خوشحال شدم بیخیال بازی شدم و شروع کردم بالا پایین پریدن
در حین پرش نگاهم بع محیا افتاد کع خننثی بی هیچ حسی نگاهم میکرد و لواش میخورد
_ها چتع ؟حسود
محیا با همون حالت پرید بالا پایین
محیا_وقتی وسط بازی ییخیال میشی یادت باشع ثانیع ایع کع عروسک باز نیوفته پایین
لبخند رو لبم ماسید
بع دستگاه نگاه کردم
عروسک ازش افتادع بود و حالل تو جای خودش بود تا یکی دیع بازیو امتحان کنه
یعنی گریم گرفتع بودا
میخاسم شیون(جیغ😂 )بکشم
اهــــــ
صدای خندع ی ارین و اریا اومد
برگشتم چنان مشتی تو شکمشون زدم کع تا ناکجا اباد خم شدن
دلم براشون سوخت ولی رو اب بخندن بیشعورا
_خا(ها؟) وازم(بازم) خووع (خوبع)م (من)گرفتم خوتون(خودتون)چی ک عرضع گرفتنشم ندارین
خدایی نمیدون چرا ایم مدلی حرف زدم اما خو بع هر حال
اریا_خا(ها؟) موخای(میخای) م ه(من هم)بگیرم ببینی عرضع داروم(دارم)
خخخ چ داداش پایع ای دارم
ماچالا ماچالا
_خا(ها؟)بگیر بینوم(ببینم)
اریا_باشع
(خب دوستان این لهجع رو من اصن نمیدونم از کجا هس ولی دختر عموهام باهم اینطوری حرف میزنن برا همین نوشتم همیشم اول حرفاشون خا هس😂 )
اریا کارتمو ازم کشیدم و زد و بهم داد
شروع شد
خیلی راحت عروسک و گرفت و انداخت توی لولع
و از تع دستگاه پردع کناررف
با دیدن عروسک چشام برق زدو فوری برش داشتم
یع سنجاب کع بع شکل الوین بود از توش در اومدع بود
عروسک ندیدع نبودم ولی خو از این دستگاه عروسک گرفتن برام عقدع شدع بود
حالا نع اینکع خودمم گرفتم
برگشتم طرف اریا
_خا(ها؟)باریک(باریکلا)فمیدیم(فهمیدیم)بلدی
اریا_تو رو خدا دیع اینجور حرف نزن حالت تهوع گرفتم
_خب بدوس ولی باش
اریا_عا باریکلا
راه افتادیم رفتیم
کع یه صدای ظریف جیغ یع دختر اومد
تا بع خودم اومدم
با دیدن صحنع ی روبروم چشام شد توپ والیبال
نهــــــ؟
توروخدا؟
باورم نمیشد
اصلا بهش نمیخوردهمچین پسری باشع
دختری از گردن....
......
نظر بدین فداتون❤
پارت چهل و یکم:
افتادم و شروع کردم جیغ زدن
چون فاصلع تا زمین خیلی بود قبل از اینکه منتقل شم اون دنیا ارین گرفتم
چنان مثل یع بچع چند ماهه بهش چسبیدم انگار یع غریبع ی ترسناک دیدم کع میخاد بگیرتم از مادرم
همینطور میلرزیدم
اگع میرفتم اون دنیا چطوری امروز حرص مهیارو در میاوردم ؟
ها چطور؟
یعنی خاک بر سرم دو دقع پیش باید اشهدانم و میخوندم فکر اینم اگع میمردم چطورحرص مهیارو در میارم؟
حالا دیع میخام جوری خودم و بزنم فلج شم
اصن با رسیدن بع اینجا بیخیال حرص در اودن مهیار شدم
ارزش ندارع
خوش بگذرون باو
دست محیا رو گرفتم از بین اون گلع ادم کع شامل ارین اریا من مهیاز محیا محسن دوست دختر جدیدش الینا طاها سهیل و خاهرش سهیلا جدا شدیم
رفتم طرف دکع بلیط ک حیفم اومد پولام و خرج کنم
_محیا واسا اومدم
رفتم طرف اریا
خیلی راحت دستم و کردم جیبش
با تعجب نگاهمو میکرد
کیف پولشو برداشتم و یع ۵۰ ازش برداشتم و بعدم درشو بستم و ریلکس گذاشتم جیبش
چشاش انقدر گشاد شدع بود کل صورتش و گرفتع بود
با دیدنش پقی زدم زیر خندع
بیخیال اومدم طرف محیا و ۵۰ تومن و نصفشو بلیط محیا رو شارژ کردم نصفشو بلیط خودم
ای دلم میخاست از اینا کع باید با میلع عروسک بگیری بندازی تو لولع یع عروسک بمگیرم
خو چکنم اسمشو بلد نیسم
منچع خو
کارتمو زدم شروع کردم
یع عروسک و گرفتم
اونقدر خوشحال شدم بیخیال بازی شدم و شروع کردم بالا پایین پریدن
در حین پرش نگاهم بع محیا افتاد کع خننثی بی هیچ حسی نگاهم میکرد و لواش میخورد
_ها چتع ؟حسود
محیا با همون حالت پرید بالا پایین
محیا_وقتی وسط بازی ییخیال میشی یادت باشع ثانیع ایع کع عروسک باز نیوفته پایین
لبخند رو لبم ماسید
بع دستگاه نگاه کردم
عروسک ازش افتادع بود و حالل تو جای خودش بود تا یکی دیع بازیو امتحان کنه
یعنی گریم گرفتع بودا
میخاسم شیون(جیغ😂 )بکشم
اهــــــ
صدای خندع ی ارین و اریا اومد
برگشتم چنان مشتی تو شکمشون زدم کع تا ناکجا اباد خم شدن
دلم براشون سوخت ولی رو اب بخندن بیشعورا
_خا(ها؟) وازم(بازم) خووع (خوبع)م (من)گرفتم خوتون(خودتون)چی ک عرضع گرفتنشم ندارین
خدایی نمیدون چرا ایم مدلی حرف زدم اما خو بع هر حال
اریا_خا(ها؟) موخای(میخای) م ه(من هم)بگیرم ببینی عرضع داروم(دارم)
خخخ چ داداش پایع ای دارم
ماچالا ماچالا
_خا(ها؟)بگیر بینوم(ببینم)
اریا_باشع
(خب دوستان این لهجع رو من اصن نمیدونم از کجا هس ولی دختر عموهام باهم اینطوری حرف میزنن برا همین نوشتم همیشم اول حرفاشون خا هس😂 )
اریا کارتمو ازم کشیدم و زد و بهم داد
شروع شد
خیلی راحت عروسک و گرفت و انداخت توی لولع
و از تع دستگاه پردع کناررف
با دیدن عروسک چشام برق زدو فوری برش داشتم
یع سنجاب کع بع شکل الوین بود از توش در اومدع بود
عروسک ندیدع نبودم ولی خو از این دستگاه عروسک گرفتن برام عقدع شدع بود
حالا نع اینکع خودمم گرفتم
برگشتم طرف اریا
_خا(ها؟)باریک(باریکلا)فمیدیم(فهمیدیم)بلدی
اریا_تو رو خدا دیع اینجور حرف نزن حالت تهوع گرفتم
_خب بدوس ولی باش
اریا_عا باریکلا
راه افتادیم رفتیم
کع یه صدای ظریف جیغ یع دختر اومد
تا بع خودم اومدم
با دیدن صحنع ی روبروم چشام شد توپ والیبال
نهــــــ؟
توروخدا؟
باورم نمیشد
اصلا بهش نمیخوردهمچین پسری باشع
دختری از گردن....
......
نظر بدین فداتون❤
۲۰.۴k
۱۸ اسفند ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.