پارت۹
پارت۹
به نام خدا
جااااااانم
ای خدا اتاق محشر بود من تو خوابم همچین اتاقی رونمیدیدم😲 😲 😲
رهام ــ این اتاق توعع که تا پایان کارت اینجا میمیونی
ــ بعله عاقا
رهام رفت ومن موندم واین اتاق خوشگل ولی بگم ها اتاق منم کم ازین نداشت ولی این یه چیز دیگه بود کاغذ دیواری های سیاه وسفید کمد دیواری های سیاه وسفید لوستر های طلایی تختی که هم کمد بود هم تخت خواب دونفره ،اوففف چمدونم رک باز کردم ولوازم هام رو توی کمد ها چیدم
داشتم اماده میشدم گه برم حموم گوشیم زنگ خورد
شیدا ــ به به سلام خر من خوبی خوشی سلامتی
ــ الان اگه خوب نباشم می تونی خوبم کنی ؟مگه دکتری
شیدا ـــ ای خدا نکشتت که برا چیزی یه جواب داری
ــ ما اینیم دیگه
شیدا ــ راســــــــــــتـــــی
ــ مــــــــــــــرز
شیدا ــ خفه بابا خواستم بگم که پس فردا عقدمنو پوریاست
ــ شیدا واقعا بی معرفتی الان باید به من بگی
شیدا ــ اوششش اروم بابا تو اولین نفری هستس که دارم دعوت می کنم منو باش که اول به فکر کی اوفتادم
ــ عــــــــه راست میگی😄
شیدا ــ مه دروغم چیه حالا میای دیگه نع
ــ مگه خبر نداری که تو ماموریتم هستم نمی تونم بیام
شیداــ رها واقعا نمی تونی بیای😔
ــ عزیزم گفتم که توی ماموریتم باید از سرتیپ اجازه بگیرم اگه اون اجازه داد بعدش رهام مختاری میمونه
شیدا ــ باشع من برم خدافظ
خدافظی کردم وبه سمت حموم رفتم خودم رو گربه شور کردم زدم بیرون یه شلوار نیمه تنگ سیاه پوشیدم ،بایه تونیک اسپرک سیاه ومشکی موهام بلند مشکیم رو هم بدون خشک کردن بستم و شال مشکی هم کردم سرم واز اتاق زدم بیرون اوفف خونش انگار بمب ترکیده بود توش منکه تو خونع خودمونم دست به سیاه وسفید نمی زدم اما الان تو ماموریت دارم خدمتکاری میکنم
چیزای اضافه توی حال رو جمع کردم وجارویی کشیدم یاد حرف دایی افتادم که گفت(باید چند جا دوربین جای گذاری کنی )بعد جارو یه دستمال وشیشه پاک کن گرفتم دستم شروع کردم به گرد گیری جاهای که مناسب دوربین گذاشتن بود وغیر قابل دید بود گذاشتم
قلنج کمرم رو شکوندم نگاهی به دورورم کردم اینهو طلا میموند
که بای صدای رهام دست از نگاه کردن ورداشتم
رهام...
داخل اتاق داشتم کارای سفری رو میکردم که برای یک ماه دیگه بودش
قلنج دستام رو شکوندم واز سرجام بلند شدم رفتم بیرون دیدم که رها خونه رو جمجور کردع
نع خوشم اومد خونع یک ساعت پیش چی بود الان چی شده بود از پله ها پایین اومدم
بهش گفتم:نه خوشم اومد کارت خوبه ببینم اشپزیت هم مثل کار کردنت خوبه یا نع
رهاــ بعله عاقا شام چی میل دارین درست کنم
این چرا داره بزور حرف میزنع 😕
وللش
ــ من لازانیا وباسالاد فصل میخوام
رها ــ بعله عاقا الان میرم درست میکنم
من زود به سمت اتاقم رفتم
رها...
الان ساعت ۶بود گفته بود که سر ساعت ۸غذا حاضر باشع
(من لازانیا باسالاد فصل می خوام)ای ایشاالله تیر بخوری جا اینا
دوساعت بعد...
اکف بالاخره تموم لازانیارو از تو فر دراوردم وگذاشتم تا کمی سرد بشه رفتم تامیزو بچینم
میزو که چیدم
غذا،نوشابه،سالاد،اوردم سر میز
رفتم بالا تاصداش کنم
تق تق تق
رهام ــ بعله
ــ عاقا غذا حاضره
رهام ــ باشع الان میام
از پله ها پایین رفتم وبعدش به سمت اشپزخونع رفتم واسه خودم کمی غذا خوردم
منتظر نشستم تا غذاش رو تموم کنع
رهام ــ تموم شد می تونی بیای سفره رو جمع کنی
رفتم تو حال ومیز رو جمع کردم
ظرف ها رو شستم وبه سمت حال رفتم به رهام گفتم:ببخشید عاقا عمری با من ندارید خواستم برم استراحت بکنم
رهام ــ نع میتونی بری
رهام...
دلم می خواد یکم این دخترع رو ازیت کنم
(مگه کرم داری)
بتوچه دلم می خواد
شروع کردم به فکر کردن
💡 💡 یافتم
********************************************
امید وارم که راضی باشید😊
نظر یادتون نرع😍
پارت بعد😉
سه شنبه ساعت ۹
به نام خدا
جااااااانم
ای خدا اتاق محشر بود من تو خوابم همچین اتاقی رونمیدیدم😲 😲 😲
رهام ــ این اتاق توعع که تا پایان کارت اینجا میمیونی
ــ بعله عاقا
رهام رفت ومن موندم واین اتاق خوشگل ولی بگم ها اتاق منم کم ازین نداشت ولی این یه چیز دیگه بود کاغذ دیواری های سیاه وسفید کمد دیواری های سیاه وسفید لوستر های طلایی تختی که هم کمد بود هم تخت خواب دونفره ،اوففف چمدونم رک باز کردم ولوازم هام رو توی کمد ها چیدم
داشتم اماده میشدم گه برم حموم گوشیم زنگ خورد
شیدا ــ به به سلام خر من خوبی خوشی سلامتی
ــ الان اگه خوب نباشم می تونی خوبم کنی ؟مگه دکتری
شیدا ـــ ای خدا نکشتت که برا چیزی یه جواب داری
ــ ما اینیم دیگه
شیدا ــ راســــــــــــتـــــی
ــ مــــــــــــــرز
شیدا ــ خفه بابا خواستم بگم که پس فردا عقدمنو پوریاست
ــ شیدا واقعا بی معرفتی الان باید به من بگی
شیدا ــ اوششش اروم بابا تو اولین نفری هستس که دارم دعوت می کنم منو باش که اول به فکر کی اوفتادم
ــ عــــــــه راست میگی😄
شیدا ــ مه دروغم چیه حالا میای دیگه نع
ــ مگه خبر نداری که تو ماموریتم هستم نمی تونم بیام
شیداــ رها واقعا نمی تونی بیای😔
ــ عزیزم گفتم که توی ماموریتم باید از سرتیپ اجازه بگیرم اگه اون اجازه داد بعدش رهام مختاری میمونه
شیدا ــ باشع من برم خدافظ
خدافظی کردم وبه سمت حموم رفتم خودم رو گربه شور کردم زدم بیرون یه شلوار نیمه تنگ سیاه پوشیدم ،بایه تونیک اسپرک سیاه ومشکی موهام بلند مشکیم رو هم بدون خشک کردن بستم و شال مشکی هم کردم سرم واز اتاق زدم بیرون اوفف خونش انگار بمب ترکیده بود توش منکه تو خونع خودمونم دست به سیاه وسفید نمی زدم اما الان تو ماموریت دارم خدمتکاری میکنم
چیزای اضافه توی حال رو جمع کردم وجارویی کشیدم یاد حرف دایی افتادم که گفت(باید چند جا دوربین جای گذاری کنی )بعد جارو یه دستمال وشیشه پاک کن گرفتم دستم شروع کردم به گرد گیری جاهای که مناسب دوربین گذاشتن بود وغیر قابل دید بود گذاشتم
قلنج کمرم رو شکوندم نگاهی به دورورم کردم اینهو طلا میموند
که بای صدای رهام دست از نگاه کردن ورداشتم
رهام...
داخل اتاق داشتم کارای سفری رو میکردم که برای یک ماه دیگه بودش
قلنج دستام رو شکوندم واز سرجام بلند شدم رفتم بیرون دیدم که رها خونه رو جمجور کردع
نع خوشم اومد خونع یک ساعت پیش چی بود الان چی شده بود از پله ها پایین اومدم
بهش گفتم:نه خوشم اومد کارت خوبه ببینم اشپزیت هم مثل کار کردنت خوبه یا نع
رهاــ بعله عاقا شام چی میل دارین درست کنم
این چرا داره بزور حرف میزنع 😕
وللش
ــ من لازانیا وباسالاد فصل میخوام
رها ــ بعله عاقا الان میرم درست میکنم
من زود به سمت اتاقم رفتم
رها...
الان ساعت ۶بود گفته بود که سر ساعت ۸غذا حاضر باشع
(من لازانیا باسالاد فصل می خوام)ای ایشاالله تیر بخوری جا اینا
دوساعت بعد...
اکف بالاخره تموم لازانیارو از تو فر دراوردم وگذاشتم تا کمی سرد بشه رفتم تامیزو بچینم
میزو که چیدم
غذا،نوشابه،سالاد،اوردم سر میز
رفتم بالا تاصداش کنم
تق تق تق
رهام ــ بعله
ــ عاقا غذا حاضره
رهام ــ باشع الان میام
از پله ها پایین رفتم وبعدش به سمت اشپزخونع رفتم واسه خودم کمی غذا خوردم
منتظر نشستم تا غذاش رو تموم کنع
رهام ــ تموم شد می تونی بیای سفره رو جمع کنی
رفتم تو حال ومیز رو جمع کردم
ظرف ها رو شستم وبه سمت حال رفتم به رهام گفتم:ببخشید عاقا عمری با من ندارید خواستم برم استراحت بکنم
رهام ــ نع میتونی بری
رهام...
دلم می خواد یکم این دخترع رو ازیت کنم
(مگه کرم داری)
بتوچه دلم می خواد
شروع کردم به فکر کردن
💡 💡 یافتم
********************************************
امید وارم که راضی باشید😊
نظر یادتون نرع😍
پارت بعد😉
سه شنبه ساعت ۹
۸.۴k
۰۷ اردیبهشت ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.