آشنایی غیر منتظره
#آشنایی_غیر_منتظره
پارت #چهار
متوجه نگاه متعجب مامان شدم ولی به روی خودم نیاوردم. می خواستم هرچه سریع تر تکلیف این شماره رو معلوم کنم.
دست و پاهام از استرس می لرزید و بدنم سرد شده بود. با هزار بدبختی و با دست های لرزونم شماره رو گرفتم...
یه بوق...
دو بوق...
سه بوق...
چهار بوق...
پنج بوق...
نا امید خواستم تماس رو قطع کنم که یه صدای خوش آهنگ مردونه ولی خوابالو توی گوشم پیچید.
_الــو چیه؟الان چه وقت زنگ زدنه آخه؟ خجالت نمی کشی؟ نمی گی مردم خوابن؟تو نمیدونی من روی خوابم حساسم؟ بیام یکی بزنم بچسبی به دیوار؟هی با توام! مزاحم خوابم شدی حرف هم نمی زنی؟ عجب دنیایی شده ها عجــب.
لالی؟اگه لالی پس چرا زنگ می زنی؟نکنه می خوای از پشت گوشی با اشاره باهام حرف بزنی؟ مگه خنگی آخه؟
یکم سکوت شد و قبل اینکه بتونم حرف هاش رو حضم کنم، دوباره ادامه داد:
_شماره ت هم که آشنا نیست. کی هستی؟ نکنه مزاحمی؟ پدر صلواتی مزاحمت هم وقتی داره، الان وقت زنگ زدنه؟
این دیوونه بود؟کلافه از چرت و پرت هایی که تند تند به هم می چسبوند گفتم:
_اگه یکم دندون روی جیگر میذاری منم حرفم رو بزنم.
جوابی نداد. شاید تعجب کرده بود. نمیدونم از چی فقط صدای نفس هاش میومد.
_الو؟خوابیدی؟
_تو کی هستی؟
_یه بنده خدا.
_رو مخ من راه نرو ها. بدخوابم کردی اعصاب ندارم. یا میگی کی هستی و چیکار داری یا قطع کنم.
خب در همین اولین مکالمه پی بردم که این شازده یکم بیشتر از یکم روی خوابش حساسه.
_خواب به خواب بری خوابالو.
_نشنیدم، چیزی گفتی؟
_ببخشید مزاحم شدم ولی مگه مرض داری شماره ت رو پشت در توالت می نویسی بعد طلبکار هم هستی؟
متعجب گفت:
_توالت؟
_بله توالت!
_همون مسترا؟
_بله همون.
_منظورتWCکه نیست؟
کلافه و عصبی گفتم:
_بلــــه منظورم دقیقا همونه.
_همون دستشویی دیگه؟
دیگه داشتم از دستش روانی میشدم. تقریبا با داد گفتم:
_اه دیوونم کردی. من رو بگو یکم امیدوار شدم. فکرش رو هم نمی کردم انقدر نخود مغز باشی. مگه تو شماره ت رو پشت در اون توالت خراب شده ننوشتی؟
کوتاه و مطمئن گفت:
_نه.
_ننوشتی؟
_نه.
_مگه شما آیدین رادمنش نیستی؟
_هستم.
ای بابا این چرا تک کلمه ای حرف میزنه؟!..البته خب حق داره همچین که من باهاش حرف زدم.
_پس شماره ت رو نوشتی.
_نه.
_ای وای!پس من چطور دیدمش؟
_من از کجا بدونم؟ نکنه مدل جدید مخ زدنه؟ ببین بهت گفته باشم ها از همین الان بیخیال من شو. اهلش نیستم. اوکی؟
_ببین آقای محترم، احترام خودت رو حفظ کن. من مجبورم وگرنه عمرا اگه بهت زنگ میزدم. شماره ت هم پشت در توالت تو پارک(...)هستش اگه می خوای بیا و خودت ببین.
_خب از کجا معلوم خودت ننوشته باشی اونجا؟
_شماره ت رو باید داشته باشم که بنویسم اونجا دیگه. الان شماره تو رو از کجا پیدا کردم؟
_من از کجا بدونم. از امثال شماها هرچیزی برمیاد.
_چرا عین این مادربزرگا حرف میزنی؟ بهتره قبل از اینکه به این و اون تهمت بزنی، بیای و با چشم های خودت ببینی آقا زرنگه. روز خوش.
و بدون اینکه بهش اجازه حرف زدن بدم، گوشی رو قطع کردم. نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم آرامش خودم رو حفظ کنم ولی مگه میشد؟ پسرهٔ احمق!
از حرص زیاد دست هام رو روی گوش هام گذاشتم و جیغ کوتاهی کشیدم تا خالی شم.
یهو در با شتاب باز شد و مامان دمپایی به دست توی چهار چوب در نمایان شد.
پارت #چهار
متوجه نگاه متعجب مامان شدم ولی به روی خودم نیاوردم. می خواستم هرچه سریع تر تکلیف این شماره رو معلوم کنم.
دست و پاهام از استرس می لرزید و بدنم سرد شده بود. با هزار بدبختی و با دست های لرزونم شماره رو گرفتم...
یه بوق...
دو بوق...
سه بوق...
چهار بوق...
پنج بوق...
نا امید خواستم تماس رو قطع کنم که یه صدای خوش آهنگ مردونه ولی خوابالو توی گوشم پیچید.
_الــو چیه؟الان چه وقت زنگ زدنه آخه؟ خجالت نمی کشی؟ نمی گی مردم خوابن؟تو نمیدونی من روی خوابم حساسم؟ بیام یکی بزنم بچسبی به دیوار؟هی با توام! مزاحم خوابم شدی حرف هم نمی زنی؟ عجب دنیایی شده ها عجــب.
لالی؟اگه لالی پس چرا زنگ می زنی؟نکنه می خوای از پشت گوشی با اشاره باهام حرف بزنی؟ مگه خنگی آخه؟
یکم سکوت شد و قبل اینکه بتونم حرف هاش رو حضم کنم، دوباره ادامه داد:
_شماره ت هم که آشنا نیست. کی هستی؟ نکنه مزاحمی؟ پدر صلواتی مزاحمت هم وقتی داره، الان وقت زنگ زدنه؟
این دیوونه بود؟کلافه از چرت و پرت هایی که تند تند به هم می چسبوند گفتم:
_اگه یکم دندون روی جیگر میذاری منم حرفم رو بزنم.
جوابی نداد. شاید تعجب کرده بود. نمیدونم از چی فقط صدای نفس هاش میومد.
_الو؟خوابیدی؟
_تو کی هستی؟
_یه بنده خدا.
_رو مخ من راه نرو ها. بدخوابم کردی اعصاب ندارم. یا میگی کی هستی و چیکار داری یا قطع کنم.
خب در همین اولین مکالمه پی بردم که این شازده یکم بیشتر از یکم روی خوابش حساسه.
_خواب به خواب بری خوابالو.
_نشنیدم، چیزی گفتی؟
_ببخشید مزاحم شدم ولی مگه مرض داری شماره ت رو پشت در توالت می نویسی بعد طلبکار هم هستی؟
متعجب گفت:
_توالت؟
_بله توالت!
_همون مسترا؟
_بله همون.
_منظورتWCکه نیست؟
کلافه و عصبی گفتم:
_بلــــه منظورم دقیقا همونه.
_همون دستشویی دیگه؟
دیگه داشتم از دستش روانی میشدم. تقریبا با داد گفتم:
_اه دیوونم کردی. من رو بگو یکم امیدوار شدم. فکرش رو هم نمی کردم انقدر نخود مغز باشی. مگه تو شماره ت رو پشت در اون توالت خراب شده ننوشتی؟
کوتاه و مطمئن گفت:
_نه.
_ننوشتی؟
_نه.
_مگه شما آیدین رادمنش نیستی؟
_هستم.
ای بابا این چرا تک کلمه ای حرف میزنه؟!..البته خب حق داره همچین که من باهاش حرف زدم.
_پس شماره ت رو نوشتی.
_نه.
_ای وای!پس من چطور دیدمش؟
_من از کجا بدونم؟ نکنه مدل جدید مخ زدنه؟ ببین بهت گفته باشم ها از همین الان بیخیال من شو. اهلش نیستم. اوکی؟
_ببین آقای محترم، احترام خودت رو حفظ کن. من مجبورم وگرنه عمرا اگه بهت زنگ میزدم. شماره ت هم پشت در توالت تو پارک(...)هستش اگه می خوای بیا و خودت ببین.
_خب از کجا معلوم خودت ننوشته باشی اونجا؟
_شماره ت رو باید داشته باشم که بنویسم اونجا دیگه. الان شماره تو رو از کجا پیدا کردم؟
_من از کجا بدونم. از امثال شماها هرچیزی برمیاد.
_چرا عین این مادربزرگا حرف میزنی؟ بهتره قبل از اینکه به این و اون تهمت بزنی، بیای و با چشم های خودت ببینی آقا زرنگه. روز خوش.
و بدون اینکه بهش اجازه حرف زدن بدم، گوشی رو قطع کردم. نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم آرامش خودم رو حفظ کنم ولی مگه میشد؟ پسرهٔ احمق!
از حرص زیاد دست هام رو روی گوش هام گذاشتم و جیغ کوتاهی کشیدم تا خالی شم.
یهو در با شتاب باز شد و مامان دمپایی به دست توی چهار چوب در نمایان شد.
۸.۵k
۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.