پارت 95: (خودم)
پارت 95: (خودم)
میخواستم برم توی اتاق که از بیرون اومد. جلوم ایستاده بود توی چشام نگا نمیکرد. من: صبح بخیر!
کوکی: صبح تو ام... از کنارم رد شد و رفت داخل دسشویی. ینی چی میتونه شده باشه ؟! وقتی از دسشویی اومد بیرون همونجوری که به دیوار تکیه داده بودم گفتم: دیشب ویسکی خوردی؟ بدون اینکه سرشو بالا بیاره و نگام کنه خیلی ریلکس گفت: آره. من:زیاد خوردی؟
کوکی: اوم آره. دس به سینه رفتمو وایسادم جلوش.
من: اونوقت دلیلش ؟؟؟ نگاه گذرایی بهم انداخت.
کوکی: مهم نیس! و راهش رو گرفت تو اتاق. دنبالش راه افتادم. داشت بلوزشو در میورد. با لحن عصبی گفتم: کی گفته که مهم نیس؟ خیلی هم برام مهمه ! من دلیل کاراتو متوجه نمیشم! میشینی بی دلیل یه بطری ویسکیو میخوری و میگی مهم نیس؟! لباسشو گوشه اتاق پرت کرد و بلند گفت: دلیل مهم تر ازینکه تو منو هیچی حساب نمیکنی؟
مهم تر ازین؟! با این حرفش جا خوردم. انگار یه سطل آب سرد روی سرم خالی شد. من هیچی حسابش نمیکنم؟
سرمو تکون میدادمو با ناباوری میگفتم: باور نمیکنم! من تو رو هیچی حساب نمیکنم؟!
روشو برگردوندو با عصبانیت گفت: آره خوده تو! چرا زود تر ازینا به خودم نگفتی؟ حتما باید تهیونگ باهات حرف میزد؟ پس من چیم؟ من فک کردم مردتم! پناهتم! اینقد باهام راحت نیستی که حتی نتونستی قضیه رو بهم بگی؟!
چشام پر از اشک شده بود . و نمیفهمیدم که دارم چجوری اشک میریزم. بدون اینکه حرفی بزنم. ایستاده بودمو فقط گریه میکردم. کوکی: چرا حرف نمیزنی؟؟ چرا یه چیزی نمیگی؟؟؟؟ ازین سکووت لعنتیت متنفرم. از اشکاات بیش تر متنفرم!!!! بخصوص وقتی دلیلش منم!
زبون باز کردم: تو چه میفهمی که چه حسیه بخوای جلوی زندگیت وایسیو بگی تهدید به مرگ شدی! از طرف کی؟؟
از طرف کسی که دبیرستان عاشق دوس دخترت بوده!
داد بلندی زدو از عصبانیت رگای گردنش برجسته شد.
کوکی: نگو عاااااااشق! تو عشقه هیچکس نیسی!!!! میفهمییی هیچکس! تو فقط مال منیی. تو دوست دخترم نیسی!!! تو تنها دختره زندگیمی!!! لطفا دیگه نگو!!!
من عاشق اینجوری غیرتی شدنشم. من: میترسیدم بهت بگم!میترسیدم از نداشتنت! من فقط ترسیدم!
کوکی: گائول من فقط میخوام....مردت باشم! میخوام بهم تکیه کنی اعتماد کنی! فقط به من!
گریم شدید شد. من: میدونی ....وقتی گفت میکشمش...چه حسی داشتم؟! میدونی؟؟؟ نه نمیدونی! روی زانوهام افتادمو با صدای بلند گریه میکردم.
(جونگ کوک)
با دیدن اینجوری افتادنش. سریعا به طرفش رفتمو شونه های ظریفشو گرفتمو توی آغوشم کشوندمش. موهاشو بو میکردمو میبوسیدم. صورتشو گرفتمو توی چشاش نگاه کردم . دستمو لای موهاش فرو کردم. من: دیگه نمیزارم آب تو دلت تکون بخوره. عاشقتم...عاشقتم. گردنمو گرفت و سرشو به سرم چسبوند. گائول: فقط...عاشق من باش.
من: هستم.... دور شونه هاشو گرفتمو بغلش کردم. روی تخت انداختمش. بیش تر ازون میخواستمش که بتونم خودمو کنترل کنم. پاهامو دو ورش گذاشتمو مچ دستاشو بالای سرش با یه دستم گرفتم. نزدیک صورتش شدم. تند تند نفس میکشیدیم. لبامو نزدیک گردنش کردمو نفس گرمی بیرون دادم. متوجه لرزشش شدم. پوزخندی زدم.
من: هنوز خیلی زوده که بلرزی پارک گائول!
سرشو کاملا بالا برد و باعث شد دسترسی بیش تری به گردنش داشته باشم. زبونمو از روی گردنش تا چونش کشیدم. بالا تر میومدم. زبونمو روی لباش کشیدم. ولی نبوسیدمش. از روی اعتراض ناله ای کرد. گائول: آه..منو ببوس! اولین باری بود که صدای نالشو میشنیدم. میخواستم بازم بشنوم! دوباره همون کارو تکرار کردم و زبونمو روی لباش کشیدم.من: بازم بخواه ازم! بازم ناله کن!
اخمی کردو دوباره اونکارو تکرار کرد. گائول: آههه ...خواهش میکنم..منو ببوس! لبامو روی لباش گذاشتمو شروع به بوسیدنش کردم. لب بالاشو بین لبام گرفتم و گازشون گرفتم. اون هم منو میبوسید. صدای بوسه اتاقو پر کرده بود. دستام راهه خودشونو میرفتن. دستمو زیر تاپش کردمو شکمشو نوازش کردم. مو به تنش سیخ شده بود. دستامو روی شکمش با حالت تحریک کننده ای میکشیدمو لباشو وحشتناک میبوسیدم. توی دهنم ناله میکرد. توی دلم خوشحال بودم .الان دیگه رسما فهمیدم که اونم منو میخاد. لبامو ازش جدا کردم. با خماری تو چشاش نگاه کردم.
من: دیگه بیش تر ازین نمیتونم این جسم مزاحم رو تحملش کنم! تاپشو از تنش بیرون کشیدم. لباس زیر مشکی که پوشیده بود بدن برفیشو بیش تر نمایش میداد. شکمشو میبوسیدمو بالا تر میومدم. دوباره لباشو بوسیدم. که صدای زنگ در متوقفمون کرد. با تعجب سوال کردم: کسی قرار بود بیاد؟؟ گائول: نه نمیدونم کیه! از روش بلند شدمو رفتم درو باز کنم که از صحنه رو به روم چشمام صاف ایستاد. پی دی نیم بوود! اگه یه درصد در کلید خونه گائول رو داشت!
بلند گفتم: گائوول سریع بلوزتو بپوشو بخواب رو تخت منم میرم لباسامو میپوشم پی دی نیمه!
جای شکرش باقیه که جا
میخواستم برم توی اتاق که از بیرون اومد. جلوم ایستاده بود توی چشام نگا نمیکرد. من: صبح بخیر!
کوکی: صبح تو ام... از کنارم رد شد و رفت داخل دسشویی. ینی چی میتونه شده باشه ؟! وقتی از دسشویی اومد بیرون همونجوری که به دیوار تکیه داده بودم گفتم: دیشب ویسکی خوردی؟ بدون اینکه سرشو بالا بیاره و نگام کنه خیلی ریلکس گفت: آره. من:زیاد خوردی؟
کوکی: اوم آره. دس به سینه رفتمو وایسادم جلوش.
من: اونوقت دلیلش ؟؟؟ نگاه گذرایی بهم انداخت.
کوکی: مهم نیس! و راهش رو گرفت تو اتاق. دنبالش راه افتادم. داشت بلوزشو در میورد. با لحن عصبی گفتم: کی گفته که مهم نیس؟ خیلی هم برام مهمه ! من دلیل کاراتو متوجه نمیشم! میشینی بی دلیل یه بطری ویسکیو میخوری و میگی مهم نیس؟! لباسشو گوشه اتاق پرت کرد و بلند گفت: دلیل مهم تر ازینکه تو منو هیچی حساب نمیکنی؟
مهم تر ازین؟! با این حرفش جا خوردم. انگار یه سطل آب سرد روی سرم خالی شد. من هیچی حسابش نمیکنم؟
سرمو تکون میدادمو با ناباوری میگفتم: باور نمیکنم! من تو رو هیچی حساب نمیکنم؟!
روشو برگردوندو با عصبانیت گفت: آره خوده تو! چرا زود تر ازینا به خودم نگفتی؟ حتما باید تهیونگ باهات حرف میزد؟ پس من چیم؟ من فک کردم مردتم! پناهتم! اینقد باهام راحت نیستی که حتی نتونستی قضیه رو بهم بگی؟!
چشام پر از اشک شده بود . و نمیفهمیدم که دارم چجوری اشک میریزم. بدون اینکه حرفی بزنم. ایستاده بودمو فقط گریه میکردم. کوکی: چرا حرف نمیزنی؟؟ چرا یه چیزی نمیگی؟؟؟؟ ازین سکووت لعنتیت متنفرم. از اشکاات بیش تر متنفرم!!!! بخصوص وقتی دلیلش منم!
زبون باز کردم: تو چه میفهمی که چه حسیه بخوای جلوی زندگیت وایسیو بگی تهدید به مرگ شدی! از طرف کی؟؟
از طرف کسی که دبیرستان عاشق دوس دخترت بوده!
داد بلندی زدو از عصبانیت رگای گردنش برجسته شد.
کوکی: نگو عاااااااشق! تو عشقه هیچکس نیسی!!!! میفهمییی هیچکس! تو فقط مال منیی. تو دوست دخترم نیسی!!! تو تنها دختره زندگیمی!!! لطفا دیگه نگو!!!
من عاشق اینجوری غیرتی شدنشم. من: میترسیدم بهت بگم!میترسیدم از نداشتنت! من فقط ترسیدم!
کوکی: گائول من فقط میخوام....مردت باشم! میخوام بهم تکیه کنی اعتماد کنی! فقط به من!
گریم شدید شد. من: میدونی ....وقتی گفت میکشمش...چه حسی داشتم؟! میدونی؟؟؟ نه نمیدونی! روی زانوهام افتادمو با صدای بلند گریه میکردم.
(جونگ کوک)
با دیدن اینجوری افتادنش. سریعا به طرفش رفتمو شونه های ظریفشو گرفتمو توی آغوشم کشوندمش. موهاشو بو میکردمو میبوسیدم. صورتشو گرفتمو توی چشاش نگاه کردم . دستمو لای موهاش فرو کردم. من: دیگه نمیزارم آب تو دلت تکون بخوره. عاشقتم...عاشقتم. گردنمو گرفت و سرشو به سرم چسبوند. گائول: فقط...عاشق من باش.
من: هستم.... دور شونه هاشو گرفتمو بغلش کردم. روی تخت انداختمش. بیش تر ازون میخواستمش که بتونم خودمو کنترل کنم. پاهامو دو ورش گذاشتمو مچ دستاشو بالای سرش با یه دستم گرفتم. نزدیک صورتش شدم. تند تند نفس میکشیدیم. لبامو نزدیک گردنش کردمو نفس گرمی بیرون دادم. متوجه لرزشش شدم. پوزخندی زدم.
من: هنوز خیلی زوده که بلرزی پارک گائول!
سرشو کاملا بالا برد و باعث شد دسترسی بیش تری به گردنش داشته باشم. زبونمو از روی گردنش تا چونش کشیدم. بالا تر میومدم. زبونمو روی لباش کشیدم. ولی نبوسیدمش. از روی اعتراض ناله ای کرد. گائول: آه..منو ببوس! اولین باری بود که صدای نالشو میشنیدم. میخواستم بازم بشنوم! دوباره همون کارو تکرار کردم و زبونمو روی لباش کشیدم.من: بازم بخواه ازم! بازم ناله کن!
اخمی کردو دوباره اونکارو تکرار کرد. گائول: آههه ...خواهش میکنم..منو ببوس! لبامو روی لباش گذاشتمو شروع به بوسیدنش کردم. لب بالاشو بین لبام گرفتم و گازشون گرفتم. اون هم منو میبوسید. صدای بوسه اتاقو پر کرده بود. دستام راهه خودشونو میرفتن. دستمو زیر تاپش کردمو شکمشو نوازش کردم. مو به تنش سیخ شده بود. دستامو روی شکمش با حالت تحریک کننده ای میکشیدمو لباشو وحشتناک میبوسیدم. توی دهنم ناله میکرد. توی دلم خوشحال بودم .الان دیگه رسما فهمیدم که اونم منو میخاد. لبامو ازش جدا کردم. با خماری تو چشاش نگاه کردم.
من: دیگه بیش تر ازین نمیتونم این جسم مزاحم رو تحملش کنم! تاپشو از تنش بیرون کشیدم. لباس زیر مشکی که پوشیده بود بدن برفیشو بیش تر نمایش میداد. شکمشو میبوسیدمو بالا تر میومدم. دوباره لباشو بوسیدم. که صدای زنگ در متوقفمون کرد. با تعجب سوال کردم: کسی قرار بود بیاد؟؟ گائول: نه نمیدونم کیه! از روش بلند شدمو رفتم درو باز کنم که از صحنه رو به روم چشمام صاف ایستاد. پی دی نیم بوود! اگه یه درصد در کلید خونه گائول رو داشت!
بلند گفتم: گائوول سریع بلوزتو بپوشو بخواب رو تخت منم میرم لباسامو میپوشم پی دی نیمه!
جای شکرش باقیه که جا
۱۱۷.۱k
۱۷ خرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.