پارت ۲۰*رمان آغوشت آرامش جهانست 🔱
پارت ۲۰*رمان آغوشت آرامش جهانست 🔱
ارسلان :راه بیوفت 😠 😠 😠 😠 حالت میکنم
منم سکوت کردم منو کشون کشون برد تو ویلا بابا بزرگ خیابون هم خداروشکر خلوت بود واگر نه بدون روسری انوقت چیکار میکردم
دستمو پیچوند که صدای خورد شدن دستمو به راحتی شنیدم ،جیغغغغغغم در اومد 😭 😭 😭 😭
ارسلان :واسه من گریه نکن که این گربه کردنات و اشک ریختن هات کاری نمیکنه که بخوام ولت کنم 😉
گفتم هوی ... خر ... سگ کثافت جیغغغغغغغغغ
اخ ....دستمممممم .......جیعغغغعععع دستمو خورد کردی بعد دوقورت و نیمت هم باقیه ولم کن گودزیلا😭 😭
ارسلان :چرا اون کاری کردی هااااااان ؟😡 😡 😡 😡
من یه جلسه مهم داشتم همه چی رو بهم زدی 😬 😬 😬 😬 😬 😬
گفتم دلم میخواست حرفی داری ،پوریا و بقیه بچه هااااا رسیدن
پوریا :ارسلان داداش ولش کن یه کاری هم کرده حالا بیا بریم لباس هامون عوض کنیم
ارسلان انگار که نه انگار پوریا داشت باهاش حرف میزد. ،اومد سمت من بازوم رو گرفت تو دستش مجبورم کنه بلند بشه از یه طرف درد دستم از به طرف درد بازوم که داشت زیر دیتش خورد میشد
ارسلان :خوب گوشاتو باز کن اگر یبار دیگه فقط یبار دیگه ببینم که این کارارو کنی ،بد باهات تا میکنم
از درد دستم آخ و جیغغغغغغغغم بلند شد
پوریا اومد طرفمون دست ارسلان رو گرفت گفت داداش ولش کن تو همین حین یه جیغغغغغغ بلند گشیدم و گفتم دستم و دیگه هیچی نفهمیدم 😯 😫 😭
از زبان ارسلان 😎
دختر بیشعور رو من رنگ میزی حالت میکنم ،ساکت اومد دنبالم تو حیات تو یه حرکت دستش پیچوندم ججیغغغغغغغش در اومد بعد بهم گفت خر وسگ دلم میخواست خفش کنم داشتیم بحث میکریدم که پوریا اومد رفتم سمتش اخطار آخرم هم دادم بهش که یه جیغغغغغ بلند کشید و گفت دستممممم ولش کردم که افتاد زمین ،بچه ها ترسیدن بودن خواستن برن سمتش گفتم از رنگشه ولش کنین
پوریا: آخه
گفتم اخه بی آخه راه بیوفتین بریم داخل ،کو ساحل و بقیه دخترا
آرمان :داداش بیخیال اونا خودم گوش پیچی بشون دادم
راه افتادیم سمت عمارت بابا بزرگ رفتم حموم به زور موهام پاک شد دختر کثافت گوه
رفتم پایین داخل پذیرای دور هم نشسته بودم که بارمان گفت :پاشین بریم یه دست والیبال ،بیرون رفتن که زهرمون شد
پاشدیم رفتیم بیرون دخترا هم اومدن یار کشی کردیم که پوریا گفت آرام کجاست ساحل ؟؟؟
ساحل: نمی دونم
پوریا :برو دنبالش بیارش تا اونم بازی کنه
ساحل :باش
ساحل رفت یه ۱۵دقیقه ای گذاشت اومد تا رنگش زرد
ساحل :ب..چه ه.....ا آرام نیستش 😥
گفتم حتما کلک جدیدتونه
ساحل :ارسلان به قرآن آرام نیستش 😅
یه لحظه نفسم به شمارش افتاد یعنی کجاست
بچه هااااا بریم کل ویلا رو بگردم بدوین
کل ویلا رو زیر و رو کردیم نبود که نبود گفتم بچه ها بریم سمت حیاط رو بگردیم
داشتم میرفتم طرف درختای آهر باغ که صدای جیغ دخترا میومد خودمو له دو رسوندم به طرفشون
چی میدیم 😱 😱 😱 😱 😱 😱 😱 😱
آرام همون جور که افتاده بود من گفتم که کلک و دروغ هیچیش نیست افتاده بود و سرش خون اومده بود 😲 😱 😱 😱 😱 😱 😱 😱 😱
آرام رو سریع گرفتم بغلم دست گذاشتم کنار گردنش نبزش میزنه ولی کند
پوریاااااا ماشین رو آتیش کن زود باش
همون طور که داخل بغلم بود هی صداش میزدم
حال خودمو اصلا درک نمیکردم 😢 😢 😢 😢 😢
چراغ قرمز بود میخواست وایسه که چنان سرش داد زدم که هنجرم زخم شد متمعنم
رسیدیم بیمارستان سریع بردمش داخل گذاشتمش رو تخت و صدا زدم پرستار و دکتر رو .....
ارسلان :راه بیوفت 😠 😠 😠 😠 حالت میکنم
منم سکوت کردم منو کشون کشون برد تو ویلا بابا بزرگ خیابون هم خداروشکر خلوت بود واگر نه بدون روسری انوقت چیکار میکردم
دستمو پیچوند که صدای خورد شدن دستمو به راحتی شنیدم ،جیغغغغغغم در اومد 😭 😭 😭 😭
ارسلان :واسه من گریه نکن که این گربه کردنات و اشک ریختن هات کاری نمیکنه که بخوام ولت کنم 😉
گفتم هوی ... خر ... سگ کثافت جیغغغغغغغغغ
اخ ....دستمممممم .......جیعغغغعععع دستمو خورد کردی بعد دوقورت و نیمت هم باقیه ولم کن گودزیلا😭 😭
ارسلان :چرا اون کاری کردی هااااااان ؟😡 😡 😡 😡
من یه جلسه مهم داشتم همه چی رو بهم زدی 😬 😬 😬 😬 😬 😬
گفتم دلم میخواست حرفی داری ،پوریا و بقیه بچه هااااا رسیدن
پوریا :ارسلان داداش ولش کن یه کاری هم کرده حالا بیا بریم لباس هامون عوض کنیم
ارسلان انگار که نه انگار پوریا داشت باهاش حرف میزد. ،اومد سمت من بازوم رو گرفت تو دستش مجبورم کنه بلند بشه از یه طرف درد دستم از به طرف درد بازوم که داشت زیر دیتش خورد میشد
ارسلان :خوب گوشاتو باز کن اگر یبار دیگه فقط یبار دیگه ببینم که این کارارو کنی ،بد باهات تا میکنم
از درد دستم آخ و جیغغغغغغغغم بلند شد
پوریا اومد طرفمون دست ارسلان رو گرفت گفت داداش ولش کن تو همین حین یه جیغغغغغغ بلند گشیدم و گفتم دستم و دیگه هیچی نفهمیدم 😯 😫 😭
از زبان ارسلان 😎
دختر بیشعور رو من رنگ میزی حالت میکنم ،ساکت اومد دنبالم تو حیات تو یه حرکت دستش پیچوندم ججیغغغغغغغش در اومد بعد بهم گفت خر وسگ دلم میخواست خفش کنم داشتیم بحث میکریدم که پوریا اومد رفتم سمتش اخطار آخرم هم دادم بهش که یه جیغغغغغ بلند کشید و گفت دستممممم ولش کردم که افتاد زمین ،بچه ها ترسیدن بودن خواستن برن سمتش گفتم از رنگشه ولش کنین
پوریا: آخه
گفتم اخه بی آخه راه بیوفتین بریم داخل ،کو ساحل و بقیه دخترا
آرمان :داداش بیخیال اونا خودم گوش پیچی بشون دادم
راه افتادیم سمت عمارت بابا بزرگ رفتم حموم به زور موهام پاک شد دختر کثافت گوه
رفتم پایین داخل پذیرای دور هم نشسته بودم که بارمان گفت :پاشین بریم یه دست والیبال ،بیرون رفتن که زهرمون شد
پاشدیم رفتیم بیرون دخترا هم اومدن یار کشی کردیم که پوریا گفت آرام کجاست ساحل ؟؟؟
ساحل: نمی دونم
پوریا :برو دنبالش بیارش تا اونم بازی کنه
ساحل :باش
ساحل رفت یه ۱۵دقیقه ای گذاشت اومد تا رنگش زرد
ساحل :ب..چه ه.....ا آرام نیستش 😥
گفتم حتما کلک جدیدتونه
ساحل :ارسلان به قرآن آرام نیستش 😅
یه لحظه نفسم به شمارش افتاد یعنی کجاست
بچه هااااا بریم کل ویلا رو بگردم بدوین
کل ویلا رو زیر و رو کردیم نبود که نبود گفتم بچه ها بریم سمت حیاط رو بگردیم
داشتم میرفتم طرف درختای آهر باغ که صدای جیغ دخترا میومد خودمو له دو رسوندم به طرفشون
چی میدیم 😱 😱 😱 😱 😱 😱 😱 😱
آرام همون جور که افتاده بود من گفتم که کلک و دروغ هیچیش نیست افتاده بود و سرش خون اومده بود 😲 😱 😱 😱 😱 😱 😱 😱 😱
آرام رو سریع گرفتم بغلم دست گذاشتم کنار گردنش نبزش میزنه ولی کند
پوریاااااا ماشین رو آتیش کن زود باش
همون طور که داخل بغلم بود هی صداش میزدم
حال خودمو اصلا درک نمیکردم 😢 😢 😢 😢 😢
چراغ قرمز بود میخواست وایسه که چنان سرش داد زدم که هنجرم زخم شد متمعنم
رسیدیم بیمارستان سریع بردمش داخل گذاشتمش رو تخت و صدا زدم پرستار و دکتر رو .....
۷.۵k
۲۱ دی ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.