*گل یخ*
*گل یخ*
*فرشته*
ساعت یک ظهر بود ومحمد در رو قفل کرده بود که یه وقت ماهک نره تو اتاق زن عمو دیگه داشت از کوره در می رفت مادر بزرگ اخم کرد وگفت: شاید حالش بد شده برو در بشکون تا باز کنه
- از پنجره بالکن معلومه
دیگه همه نگران شده بودن رفتم طبقه ای بالا آخر راه رو که کنار در ورودی بود پنجره بود بازش کردم برگشتم زن عمو ولیلا خانم رو نگاه کردم که خیلی نگران شده بودن رفتم تو بالکن پنجره اش کشویی بود بازش کردم رفتم داخل پذیرای یواش رفتم در اتاقو باز کردم محمد خواب بود بالشم رو سرش بود یه ملتو ترسونده بود اووووف رفتم نزدیکتر ببینم حالش خوبه برگشت وبالشو برداشت از ترس جیغ زدم با وحشت نشست نگام کرد
- تو اینجا چیکار می کنی
- من...من از در...نه از پنجره اومدم مادرت نگران بود
- خودم می شنیدم در می زنه می خواستم استراحت کنم از دست مامان ...
بعد یهو متعجب گفت : از کجا اومدی
- از پنجره
- از پنجره ...مگه دیونه شدین شما بگو نمردم
داشتن در می زدن
- برو در رو باز کن
برگشتم رفتم در رو باز کردم
- چی شده ...محمد چش شده
- هیچ....
- محمد ...محمد
متعجب زن عمو رو نگاه می کردم محمد اومد بیرون حوله اش رو پوشیده بود
- چته مامان
- پس چی شد جیغ زدی فرشته
- یه لحظه ترسیدم
- بابا مادر من بزار من بخوابم خستمه ای خداااا
رفت سرویس بهداشتی درم بست زن عمو یه نفس راحت کشید ورفتیم پایین
- چی شد محمد خوبه
- خوبه مادر بزرگ بهتره میز نهار رو آماده کنیم
رفتم کمک لیلا خانم تقریبا گاهی وقت ها کمکش می کردم اونم خیلی خوشحال می شد میز رو آماده چیدیم هم زمان عمو هم رسید بعدم محمد اومد پایین چند دقیق بعد همه دور میز نشسته بودیم
- محمد یه خبرای شنیدم
- چی بابا
- اون پسره امید رو گرفتن
سرشو پایین انداخت وگفت: اره
- پسره کیه محمد
محمد چیزی نگفت عمو گفت : امید رو شریک کارای اون دختره شراره
متعجب نگاشون کردم جریان چی بود ؟!
بعد از نهار محمد رفت بالا مادر بزرگ وزن عمو هم رفتن استراحت کنن عمو می خواست بره رفتم پیشش گفتم : عمو
- جانم عمو
- به من نمی گید چی شده امید کیه چه ربطی به شراره داره
- بنشین برات میگم
نشستم عمو سرشو پایین انداخت و گفت : یادته وقتی محمد تصادف کرده بود بعد چند ماه نگرانی دکتر گفت خطر رفع شده
- اره یادمه
- اون روز دکتر گفت آزمایشات محمد مشکوک وگفت نمی تونه بچه دار بشه
- خوب قبلا گفتین
- کار شراره بود همون دختره که محمد می خواست ازش انتقام بگیره
- چطور این کارو کرد
- با پول میشه همه کاری کرد
لبمو گزیدم کاری که مادرم کرد وبچه ام رو از همه قایم کرد حتا خودم
- امید کیه
- امیدم همونکه گفت دوست محمد از طرف شراره اومده بود
- اهاحالا یادم اومد
امید رو گرفتن مونده اون دختره
بلند شدم رفتم تو اتاقم ماهک داشت بازی می کرد پس محمدم حق داشت کاری که شراره کرده بود باعث شد گول بخوره خدا لعنتش کنه اون دیگه کی بود
*فرشته*
ساعت یک ظهر بود ومحمد در رو قفل کرده بود که یه وقت ماهک نره تو اتاق زن عمو دیگه داشت از کوره در می رفت مادر بزرگ اخم کرد وگفت: شاید حالش بد شده برو در بشکون تا باز کنه
- از پنجره بالکن معلومه
دیگه همه نگران شده بودن رفتم طبقه ای بالا آخر راه رو که کنار در ورودی بود پنجره بود بازش کردم برگشتم زن عمو ولیلا خانم رو نگاه کردم که خیلی نگران شده بودن رفتم تو بالکن پنجره اش کشویی بود بازش کردم رفتم داخل پذیرای یواش رفتم در اتاقو باز کردم محمد خواب بود بالشم رو سرش بود یه ملتو ترسونده بود اووووف رفتم نزدیکتر ببینم حالش خوبه برگشت وبالشو برداشت از ترس جیغ زدم با وحشت نشست نگام کرد
- تو اینجا چیکار می کنی
- من...من از در...نه از پنجره اومدم مادرت نگران بود
- خودم می شنیدم در می زنه می خواستم استراحت کنم از دست مامان ...
بعد یهو متعجب گفت : از کجا اومدی
- از پنجره
- از پنجره ...مگه دیونه شدین شما بگو نمردم
داشتن در می زدن
- برو در رو باز کن
برگشتم رفتم در رو باز کردم
- چی شده ...محمد چش شده
- هیچ....
- محمد ...محمد
متعجب زن عمو رو نگاه می کردم محمد اومد بیرون حوله اش رو پوشیده بود
- چته مامان
- پس چی شد جیغ زدی فرشته
- یه لحظه ترسیدم
- بابا مادر من بزار من بخوابم خستمه ای خداااا
رفت سرویس بهداشتی درم بست زن عمو یه نفس راحت کشید ورفتیم پایین
- چی شد محمد خوبه
- خوبه مادر بزرگ بهتره میز نهار رو آماده کنیم
رفتم کمک لیلا خانم تقریبا گاهی وقت ها کمکش می کردم اونم خیلی خوشحال می شد میز رو آماده چیدیم هم زمان عمو هم رسید بعدم محمد اومد پایین چند دقیق بعد همه دور میز نشسته بودیم
- محمد یه خبرای شنیدم
- چی بابا
- اون پسره امید رو گرفتن
سرشو پایین انداخت وگفت: اره
- پسره کیه محمد
محمد چیزی نگفت عمو گفت : امید رو شریک کارای اون دختره شراره
متعجب نگاشون کردم جریان چی بود ؟!
بعد از نهار محمد رفت بالا مادر بزرگ وزن عمو هم رفتن استراحت کنن عمو می خواست بره رفتم پیشش گفتم : عمو
- جانم عمو
- به من نمی گید چی شده امید کیه چه ربطی به شراره داره
- بنشین برات میگم
نشستم عمو سرشو پایین انداخت و گفت : یادته وقتی محمد تصادف کرده بود بعد چند ماه نگرانی دکتر گفت خطر رفع شده
- اره یادمه
- اون روز دکتر گفت آزمایشات محمد مشکوک وگفت نمی تونه بچه دار بشه
- خوب قبلا گفتین
- کار شراره بود همون دختره که محمد می خواست ازش انتقام بگیره
- چطور این کارو کرد
- با پول میشه همه کاری کرد
لبمو گزیدم کاری که مادرم کرد وبچه ام رو از همه قایم کرد حتا خودم
- امید کیه
- امیدم همونکه گفت دوست محمد از طرف شراره اومده بود
- اهاحالا یادم اومد
امید رو گرفتن مونده اون دختره
بلند شدم رفتم تو اتاقم ماهک داشت بازی می کرد پس محمدم حق داشت کاری که شراره کرده بود باعث شد گول بخوره خدا لعنتش کنه اون دیگه کی بود
۲۰.۳k
۰۳ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.