*راز دل*
*راز دل*
کیارش:
مستانه نگران سرک کشید وگفت : حتما خیلی درد داره
- خوب برو پیشش
برگشت نگام کردوگفت : خون ببینم حالم بد میشه
- تعجب می کنم چطور نگفته بخیه هاش باز شده چه خواهر لج بازی داری مثله خودته
مستانه اومد با فاصله ازم نشست وگفت : من لج بازم ؟!
- اره تو
دکتر اومد بیرون وگفت : زخمشو دوباره بخیه زدم اگه دیدید طول کشید بخاطر این بود می خواستم جاش نمونه تا فردا اینجا می مونه باید استراحت کنه .چی شد اینجوری شد؟
مستانه : نمی دونیم
- تو خونا کار می کنه شاید بخاطر این باشه
دکتر یه نسخه نوشت وگفت : باید مواظب باشه عفونت نکنه آرامبخش زدیم خوابه
مستانه : پیشش بمونم
- سلام
برگشتم کیهان بود اخمو وناراحت بود البته تازگی نداشت
- سلام تو اینجا چیکار می کنی
کیهان : اومدم حال ماه وش رو بپرسم
- تا فردا بستریه من برم داروهاش بگیرم
کیهان : بده من شما برید من هستم
نگاهش کردم وبرگه نسخه رو دادم بهش
- مستانه برو تو ماشین تا بیام
سوئیچ رو دادم مستانه کیهان نگاهم کرد وگفت : چیه
- نکنه جدی جدی بلایی سرش آوردی
کیهان اخم کرد وگفت : خفه ....
رفت ومنم پشت سرش
- چته رم می کنی میگم چشه
کیهان : من از کجا بدونم همون دیشب خونریزی داشت
- خودش گفت ؟!
کیهان : نه خودش نگفت روتختم خوابید خونش موند مامانم باور نمی کرد که چه کاری بودکردی کیا اگه ....
- می دونم ازش خوشت میاد همون شب تو مهمونی دیدمش فهمیدم شبیه نازنینه تو هم می خواستی انتقام اونو از این دختر بگیری درسته ؟
نگاهی بهم انداخت وگفت : نه چون همون روز مهمونی تو مزرعه دیدمش
- منم هالووووو
کیهان : همیشه بودی
تا دم در بیمارستان با هم رفتیم اون رفت طرف داروخونه ومنم رفتم تو ماشین نشستم مستانه به صندلی تکیه داده بود وخوابش گرفته بود ماشینو روشن کردم وحرکت کردم طرف خونه تا رسیدیم خونه من فکرم مشغول بود واصلا متوجه مستانه نشدم که خوابید به خونه رسیدیم صداش کردم با چشای خمار نگاهم کرد
- رسیدیم پیاده شو
پیاده شدم مستانه تلو تلو می خورد راه می رفت
- چته تو
مستانه : بخاطر این قرص هاست
- قرص چی
مستانه : قرص زد بارداری
- چی
مستانه متعجب نگام کرد وگفت : چی داره نکنه می خوای باردار بشم
- اره
قیافه اش دیدنی بود
- من بچه خیلی دوست دارم
مستانه : تو نبودی می گفتی جدا بشیم
اخم کردم وگفتم : یعنی می خوای جدا بشی باردار نمیشی
نگام کرد نمی دونم چطوری بودم که ترسید ورنگش پریده بود
مستانه : کیا خودت گفتی
- خودم گفتم می خواستم مزه دهنتو بفهمم بیا ببینم
دستشو گرفتم وکشیدم رفتیم داخل
مستانه : کیا....
- سا کت شو
رفتیم اتاقمون
- قرص هات کو
مستانه از تو کشو لباس زیرهاش بسته قرص رو بهم داد
مستانه : بخدا من منظوری نداشتم
- فکرهات رو بکن چی می خوای تا طلاقت بدم
مستانه : مهریه ام رو که می دونی چیه من زندگیمو می خوام
عصبی شدم با پشت دست زدم تو دهنش
- خفه شو عوضی ...می کشمت
ترسید رفت عقبورو تخت نشست
- پس همون اول کارت همین بودمن مثله بقیه نیستم گمشو نبینمت .
شروع کرد گریه کردن بدون توجه رفتم لباس عوض کردم
- ساکت شو فردا می دونم چیکارت کنم حالا هم برو اونطرف تا بخوابم
رفت کنار رفتم رو تخت اخ چقدرمزه می داداذیت کردنش خندیدم وخوابیدم حقش بود
کیارش:
مستانه نگران سرک کشید وگفت : حتما خیلی درد داره
- خوب برو پیشش
برگشت نگام کردوگفت : خون ببینم حالم بد میشه
- تعجب می کنم چطور نگفته بخیه هاش باز شده چه خواهر لج بازی داری مثله خودته
مستانه اومد با فاصله ازم نشست وگفت : من لج بازم ؟!
- اره تو
دکتر اومد بیرون وگفت : زخمشو دوباره بخیه زدم اگه دیدید طول کشید بخاطر این بود می خواستم جاش نمونه تا فردا اینجا می مونه باید استراحت کنه .چی شد اینجوری شد؟
مستانه : نمی دونیم
- تو خونا کار می کنه شاید بخاطر این باشه
دکتر یه نسخه نوشت وگفت : باید مواظب باشه عفونت نکنه آرامبخش زدیم خوابه
مستانه : پیشش بمونم
- سلام
برگشتم کیهان بود اخمو وناراحت بود البته تازگی نداشت
- سلام تو اینجا چیکار می کنی
کیهان : اومدم حال ماه وش رو بپرسم
- تا فردا بستریه من برم داروهاش بگیرم
کیهان : بده من شما برید من هستم
نگاهش کردم وبرگه نسخه رو دادم بهش
- مستانه برو تو ماشین تا بیام
سوئیچ رو دادم مستانه کیهان نگاهم کرد وگفت : چیه
- نکنه جدی جدی بلایی سرش آوردی
کیهان اخم کرد وگفت : خفه ....
رفت ومنم پشت سرش
- چته رم می کنی میگم چشه
کیهان : من از کجا بدونم همون دیشب خونریزی داشت
- خودش گفت ؟!
کیهان : نه خودش نگفت روتختم خوابید خونش موند مامانم باور نمی کرد که چه کاری بودکردی کیا اگه ....
- می دونم ازش خوشت میاد همون شب تو مهمونی دیدمش فهمیدم شبیه نازنینه تو هم می خواستی انتقام اونو از این دختر بگیری درسته ؟
نگاهی بهم انداخت وگفت : نه چون همون روز مهمونی تو مزرعه دیدمش
- منم هالووووو
کیهان : همیشه بودی
تا دم در بیمارستان با هم رفتیم اون رفت طرف داروخونه ومنم رفتم تو ماشین نشستم مستانه به صندلی تکیه داده بود وخوابش گرفته بود ماشینو روشن کردم وحرکت کردم طرف خونه تا رسیدیم خونه من فکرم مشغول بود واصلا متوجه مستانه نشدم که خوابید به خونه رسیدیم صداش کردم با چشای خمار نگاهم کرد
- رسیدیم پیاده شو
پیاده شدم مستانه تلو تلو می خورد راه می رفت
- چته تو
مستانه : بخاطر این قرص هاست
- قرص چی
مستانه : قرص زد بارداری
- چی
مستانه متعجب نگام کرد وگفت : چی داره نکنه می خوای باردار بشم
- اره
قیافه اش دیدنی بود
- من بچه خیلی دوست دارم
مستانه : تو نبودی می گفتی جدا بشیم
اخم کردم وگفتم : یعنی می خوای جدا بشی باردار نمیشی
نگام کرد نمی دونم چطوری بودم که ترسید ورنگش پریده بود
مستانه : کیا خودت گفتی
- خودم گفتم می خواستم مزه دهنتو بفهمم بیا ببینم
دستشو گرفتم وکشیدم رفتیم داخل
مستانه : کیا....
- سا کت شو
رفتیم اتاقمون
- قرص هات کو
مستانه از تو کشو لباس زیرهاش بسته قرص رو بهم داد
مستانه : بخدا من منظوری نداشتم
- فکرهات رو بکن چی می خوای تا طلاقت بدم
مستانه : مهریه ام رو که می دونی چیه من زندگیمو می خوام
عصبی شدم با پشت دست زدم تو دهنش
- خفه شو عوضی ...می کشمت
ترسید رفت عقبورو تخت نشست
- پس همون اول کارت همین بودمن مثله بقیه نیستم گمشو نبینمت .
شروع کرد گریه کردن بدون توجه رفتم لباس عوض کردم
- ساکت شو فردا می دونم چیکارت کنم حالا هم برو اونطرف تا بخوابم
رفت کنار رفتم رو تخت اخ چقدرمزه می داداذیت کردنش خندیدم وخوابیدم حقش بود
۱۱.۴k
۱۳ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.