پارت چهاردهم
#پارت چهاردهم
رُز:
میزروونگاهی انداختم وجلو آینه قدی خودمو نگاه کردم خوب شده بودم زنگ زدن رهام وبابا رفتن استقبال منم همونجا جلو درآشپزخونه کنار مامان وایسادم قرار بود امشب خانواده ای امیر حسین بیان وحرف بزنن واسه مراسم عقد ومراسم اولین نفر حاجی بود که اومد وسلام کرد وپشت سرش باباامیرحسین وحاجیه خانم امیر حسین لبخند به لب یه دسته گل بزرگ رُز قرمز مقابلم گرفت وآروم لب زد سلام ولبخند زدووارد اتاق پذیرای شدحاجیه خانم معلوم بود هنوز دلخوره سرد بوسیدم ورفت داخل بعدم رهام اومد وباهم رفتیم تو اتاق پذیرای مامان منو کناردخودش نشوند وپشت سرهم از اومدن خانواده امیر حسین ابراز خوشحالی می کرد انگار من کور کچل بودم که خانوادم انقدر خانواده ای حاج احمدی روبزرگ کرده بودن رفتم چای اوردم ورهامم با میوه وشیرینی پذیرایی کرد حاجی خودش شروع کرد حرف زدن از امیر حسین
حاجی : می دونید که امیر حسین ۲۷سالشه وخدا رو شکر تا حالا باعث سربلندی من بوده خدمت سربازیشو رفته دوسالم دانشگاه درس خونده ولی چون من دست تنها بودم اومده وشده همه کاریه اون نمایشگاه وخدا رو شکر کارشم عالیه از نظر اخلاقم که می شناسیدش تاحالاهم آزارش به یه مورچه هم نرسیده
بابا: بله حاجی ماشالا آقا امیر حسین حرفی برای گفتن نزاشتن از بس آقان
امیر حسین رو نگاه کردم سرش پایین بود وبا انگشتای دستش بازی می کرد
حاجیه خانم سری تکون داد وگفت: از این حرفها بگذریم ما واسه پسر بزرگمون سنگ تموم می زاریم طبق خواسته ای خود امیر حسین وخود ما اگه شما وگل عروسمون راضی بشن جشن عقد وعروسی رو باهم برگزار کنیم
بابا: ماهم نظرمون همینه
حاجی : تا وقت عروسی یه سیغه محرمیت می خونیم که بچه ها راحت کاراشون رو انجام بدن
بابا: هر چی شما صلاح بدونید حاجی
حاجی : فقط یه حرف مونده که شاید عروسمون ناراحت بشه
سرمو اوردم بالا حاجی با ملایمت گفت : اگه دخترم راضی بشی واسمت رو عوض کنی ...
- اسمم رو؟؟؟؟!!!!
رهام : اسمشون چه مشکلی داره مگه حاجی؟!
حاجی : اسمش خارجی حیف نیست این همه اسم قشنگ وبا مسما اونوقت اسم خارجی رو بزارین رو عروسم
نفسم بند اومد از این همه پر رویی با ناراحتی امیر حسین رو نگاه کردم اونم اخمووناراحت حاجی رو نگاه می کرد
امیر حسین : بابا مهم اخلاق نه اسم
حاجی : چرا پسرم اسم هر آدم معرفی اون آدمه یه دختر مسلمون که نباید اسم خارجی داشته باشه
لبمو گاز گرفتم
حاجی : اسمت می زاریم نازنین معصوم وساده خیلی هم بهت میاد دخترم
حاجیه : اسم قشنگیه دخترم اون اسمتم سخته تو دهن نمی چرخه
رُز:
میزروونگاهی انداختم وجلو آینه قدی خودمو نگاه کردم خوب شده بودم زنگ زدن رهام وبابا رفتن استقبال منم همونجا جلو درآشپزخونه کنار مامان وایسادم قرار بود امشب خانواده ای امیر حسین بیان وحرف بزنن واسه مراسم عقد ومراسم اولین نفر حاجی بود که اومد وسلام کرد وپشت سرش باباامیرحسین وحاجیه خانم امیر حسین لبخند به لب یه دسته گل بزرگ رُز قرمز مقابلم گرفت وآروم لب زد سلام ولبخند زدووارد اتاق پذیرای شدحاجیه خانم معلوم بود هنوز دلخوره سرد بوسیدم ورفت داخل بعدم رهام اومد وباهم رفتیم تو اتاق پذیرای مامان منو کناردخودش نشوند وپشت سرهم از اومدن خانواده امیر حسین ابراز خوشحالی می کرد انگار من کور کچل بودم که خانوادم انقدر خانواده ای حاج احمدی روبزرگ کرده بودن رفتم چای اوردم ورهامم با میوه وشیرینی پذیرایی کرد حاجی خودش شروع کرد حرف زدن از امیر حسین
حاجی : می دونید که امیر حسین ۲۷سالشه وخدا رو شکر تا حالا باعث سربلندی من بوده خدمت سربازیشو رفته دوسالم دانشگاه درس خونده ولی چون من دست تنها بودم اومده وشده همه کاریه اون نمایشگاه وخدا رو شکر کارشم عالیه از نظر اخلاقم که می شناسیدش تاحالاهم آزارش به یه مورچه هم نرسیده
بابا: بله حاجی ماشالا آقا امیر حسین حرفی برای گفتن نزاشتن از بس آقان
امیر حسین رو نگاه کردم سرش پایین بود وبا انگشتای دستش بازی می کرد
حاجیه خانم سری تکون داد وگفت: از این حرفها بگذریم ما واسه پسر بزرگمون سنگ تموم می زاریم طبق خواسته ای خود امیر حسین وخود ما اگه شما وگل عروسمون راضی بشن جشن عقد وعروسی رو باهم برگزار کنیم
بابا: ماهم نظرمون همینه
حاجی : تا وقت عروسی یه سیغه محرمیت می خونیم که بچه ها راحت کاراشون رو انجام بدن
بابا: هر چی شما صلاح بدونید حاجی
حاجی : فقط یه حرف مونده که شاید عروسمون ناراحت بشه
سرمو اوردم بالا حاجی با ملایمت گفت : اگه دخترم راضی بشی واسمت رو عوض کنی ...
- اسمم رو؟؟؟؟!!!!
رهام : اسمشون چه مشکلی داره مگه حاجی؟!
حاجی : اسمش خارجی حیف نیست این همه اسم قشنگ وبا مسما اونوقت اسم خارجی رو بزارین رو عروسم
نفسم بند اومد از این همه پر رویی با ناراحتی امیر حسین رو نگاه کردم اونم اخمووناراحت حاجی رو نگاه می کرد
امیر حسین : بابا مهم اخلاق نه اسم
حاجی : چرا پسرم اسم هر آدم معرفی اون آدمه یه دختر مسلمون که نباید اسم خارجی داشته باشه
لبمو گاز گرفتم
حاجی : اسمت می زاریم نازنین معصوم وساده خیلی هم بهت میاد دخترم
حاجیه : اسم قشنگیه دخترم اون اسمتم سخته تو دهن نمی چرخه
۸.۶k
۳۱ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.