روزها و شب هایم ، یکی یکی می گذرند ...
روزها و شب هایم ، یکی یکی می گذرند ...
و هنوز یک " تو " را کم دارم !
می گویند : زمان دوای دردِ توست ..
مگر این مردم از دلتنگی من چه می دانند ؟
آنها که چشمان تو را ندیده اند!
چگونه گستاخانه می گویند فراموشت کنم ؟
چگونه فراموش کنم ، کسی را که شب ها به امید دیدنِ خواب او به خواب می روم ،...
و صبح به امیدِ دیدنِ دوباره ی چشمانش ، چشمانم را باز می کنم ...
ای مردم ،،، به او بگویید " دوستش دارم " ...
به او بگویید هنوز هم در انتهای همان خیابان منتظرش هستم ..
به او بگویید دیر نکند !!
این "من " خیلی خسته ست ....
خیلی خسته !!!!
و هنوز یک " تو " را کم دارم !
می گویند : زمان دوای دردِ توست ..
مگر این مردم از دلتنگی من چه می دانند ؟
آنها که چشمان تو را ندیده اند!
چگونه گستاخانه می گویند فراموشت کنم ؟
چگونه فراموش کنم ، کسی را که شب ها به امید دیدنِ خواب او به خواب می روم ،...
و صبح به امیدِ دیدنِ دوباره ی چشمانش ، چشمانم را باز می کنم ...
ای مردم ،،، به او بگویید " دوستش دارم " ...
به او بگویید هنوز هم در انتهای همان خیابان منتظرش هستم ..
به او بگویید دیر نکند !!
این "من " خیلی خسته ست ....
خیلی خسته !!!!
۱.۸k
۰۱ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.