پارت ۱۷۱ جاذبه ی چشمات ❤
پارت ۱۷۱ جاذبه ی چشمات ❤
از زبون عرفان .....
حس عجیبی داشتم یه حس متفاوت اونم به یه دختری که تازه دیدمش نمی دونم چرا ولی با دیدنش لبخندی رو لبم نشست وا من چی دارم میگم فک کنم رد دادم بیخی
بیخیال نشستم با پرهام و پیام و رادین و بقیه حرف زدن که متوجه شدم اسمش پریاس اسم قشنگی داشت و بهش میومد من امروز چم شده چرا همش به این دختر فکر میکنم ؟
عرفان به خودت بیا یکی ندونه انگار استغفرالله
نمی دونم چرا ولی سرم داشت منفجر میشد
از رادین مسکن گرفتم و خوردم
و گوشیم زنگ خورد شماره ناشناس بود !
رادین :اینجا شلوغه میخوای برو تو اتاقم
-مزاحم شدم با پرویی هم برم تو اتاقت
رادین :ی بار دیگه زر زدی نه من نه تو
خندیدم و رفتم تو اتاقش
-الو
+سلام عشقم خوبی
که اخم هام بدجور کشیده شد توهم دختره ی ه*ر*ز*ه* با چه رویی زنگ زده
پوزخندی زدم :عشقم ؟شنیدم عشق جدید پیدا کردی مبارکا باشه
که افتاد به من من کردن که اینطوری که فکر میکنی نیست و از این حرفای تکراری
که گفتم :هه برو گمشو دیگه لازم نیست ادای عشقا رو درباری وقتی خودم تورو تو بغلش دیدم دختره ی خیابونی
دیگه هم زنگ نزن و سلام آقا پارسا هم برسون
گوشی رو قطع کردم و گذاشتم تو جیبم آتیش گرفته بودم رفتم تو ترانس هوا سرد بود ولی من هیچی حس نمیکردم هه آخه چطور تونست این همه دروغ بگه ای خدا دنیات اصلا قشنگ نیس اصلا
کم کم داشتم آروم میشدم سردم شده بود اومدم برم داخل که صدای داد و هق هق پریا منو متوجه خودش کرد برگشتم دیدم خودشه ..........
پریا :عوض آشغال خیلی آشغالی ازت بدم میاد
اسم منو به زبون نیار چیه واست خسته کننده شدم سرگرمی بودم حوصلت سر رفت انداختیم دور
که یهو شروع کرد بلند بلند خندیدن و تبدیل شدن خنده ها به هق هق
دستاش شروع کرد لرزیدن و افتاد رو زمین
ناخدا گاه رفتم سمتش و تو بغلم گرفتمش ریزه میزه بود و تو بغلم گم میشد
نمی دونم چرا ولی حس میکردم دوسش دارم
اشکال تمومی نداشت و به خیس شدن لباسم اهمیت ندادم که حس کردم صورتم داره خیس میشه داشت نم نم میزد که یهو شدت گرفت که .....
چطوره ؟همه نظر بدید
از زبون عرفان .....
حس عجیبی داشتم یه حس متفاوت اونم به یه دختری که تازه دیدمش نمی دونم چرا ولی با دیدنش لبخندی رو لبم نشست وا من چی دارم میگم فک کنم رد دادم بیخی
بیخیال نشستم با پرهام و پیام و رادین و بقیه حرف زدن که متوجه شدم اسمش پریاس اسم قشنگی داشت و بهش میومد من امروز چم شده چرا همش به این دختر فکر میکنم ؟
عرفان به خودت بیا یکی ندونه انگار استغفرالله
نمی دونم چرا ولی سرم داشت منفجر میشد
از رادین مسکن گرفتم و خوردم
و گوشیم زنگ خورد شماره ناشناس بود !
رادین :اینجا شلوغه میخوای برو تو اتاقم
-مزاحم شدم با پرویی هم برم تو اتاقت
رادین :ی بار دیگه زر زدی نه من نه تو
خندیدم و رفتم تو اتاقش
-الو
+سلام عشقم خوبی
که اخم هام بدجور کشیده شد توهم دختره ی ه*ر*ز*ه* با چه رویی زنگ زده
پوزخندی زدم :عشقم ؟شنیدم عشق جدید پیدا کردی مبارکا باشه
که افتاد به من من کردن که اینطوری که فکر میکنی نیست و از این حرفای تکراری
که گفتم :هه برو گمشو دیگه لازم نیست ادای عشقا رو درباری وقتی خودم تورو تو بغلش دیدم دختره ی خیابونی
دیگه هم زنگ نزن و سلام آقا پارسا هم برسون
گوشی رو قطع کردم و گذاشتم تو جیبم آتیش گرفته بودم رفتم تو ترانس هوا سرد بود ولی من هیچی حس نمیکردم هه آخه چطور تونست این همه دروغ بگه ای خدا دنیات اصلا قشنگ نیس اصلا
کم کم داشتم آروم میشدم سردم شده بود اومدم برم داخل که صدای داد و هق هق پریا منو متوجه خودش کرد برگشتم دیدم خودشه ..........
پریا :عوض آشغال خیلی آشغالی ازت بدم میاد
اسم منو به زبون نیار چیه واست خسته کننده شدم سرگرمی بودم حوصلت سر رفت انداختیم دور
که یهو شروع کرد بلند بلند خندیدن و تبدیل شدن خنده ها به هق هق
دستاش شروع کرد لرزیدن و افتاد رو زمین
ناخدا گاه رفتم سمتش و تو بغلم گرفتمش ریزه میزه بود و تو بغلم گم میشد
نمی دونم چرا ولی حس میکردم دوسش دارم
اشکال تمومی نداشت و به خیس شدن لباسم اهمیت ندادم که حس کردم صورتم داره خیس میشه داشت نم نم میزد که یهو شدت گرفت که .....
چطوره ؟همه نظر بدید
۱۲.۶k
۰۶ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.