رمان دخترای شیطون
رمان دخترای شیطون
پارت_۱۵
~~~رزا~~~
استاد:خسته نباشید
از کلاس زدم بیرون
رفتم دمه در حیاط
دو مین گذشت نیومد خاستم برم که دیدم اومد
اراد:ببخشید دیر شد
من:خواهش میکنم کارم داشتین؟
اراد:بفرمایید روی اون نیمکت بشینید تا بگم
رفتم روی نیمکت نشستیم
اراد:خانم زند راستش ی خواهشی ازتون دارم
من:بفرمایید
اراد:هیچ کدوم از برادرام نمیدونن خاستم صلح کنیم با هم من از این لج و لج بازی بدم میاد
بلاخره شما هم کلاس و هم گروه مایین
از این حرفش خیلی خوشم اومد
من:راستش منم همین نظرو دارم چطوره با بقیه هم حرف بزنیم
اراد:فکر خوبیه پس شما برین خواهراتونو بیارید منم برادرامو
من:باشه
پاشدم رفتم تو سلف دیدم رها و ریحانه نشستن
من:سلام وا رها چرا لباس عوض کردی؟
رها:همون موقعه که استاد مارو از کلاس بیرون کرد رفتم دستامو بشورم اومدم بالا دیدم ی سطل اب کف روم خالی شد
اون ارمان عوضی اینکارو کرد
تا خاستم حرف بزنم دیدم سه تا پسر کنارمون نشستن
برگشتم دیدم اون سه تان
اراد:سلام خوبین راستش من با شما پنج تا کار دارم من با رزا خانم قرار گذاشتیم که همه اینجا جمع بشیم
ارمان:چرا اراد
ارد:چون باید صلح کنیم
رها:چرا باید
اراد:چون ما هم گروه و هم کلاس و ی جورایی دوست هم به حساب میایم زشته هی با هم لج و لجبازی کنیم الانم قول بدین که دیگه لجبازی نکنیم
همه به فکر رفتن
بعد از چند مین
من:من هستم
ریحانه:منم هستم
ارمیا:منم هستم
اراد:منم هستم
اراد:ارمان و رها هستین؟
رها:هستم
ارمان:منم هستم
زنگ خورد و رفتیم سر کلاس
اما این سری هیچ کس سر هیچ کس بلا در نیاورد
استاد:خسته نباشید
وای اخیششششش
وسایلامو جمع کردم از کلاس زدم بیرون با بچه ها سوار ماشین شدیم به سمت خونه حرکت کردیم
به خونه رسیدیم
من:بچه ها من میرم بخوابم دو سه ساعت قبل مهمونی منو بیدار کنید
زیحانه و رها با هم:باشه
رفتمتو اتاقم لباسامو در اوردم
رفتم رو تخت گرفتم خوابیدم
~~~ارمیا~~~
رو تختم دراز کشیده بودم و به ریحانه فکر میکردم ک چه دختره شیطونیه
که در اتاق به صدا در اومد
وای باز این
من:چرا اومدی تو؟
رویال با ناز قدم برداشت طرفم
رویال:اومدم بگم بیا پایین ایناز کارت داره
من:نیازی نبود بگی خودم میومدم بفرما بیرون
رویال داشت میرفت بیرون ک ولیساد دویید رفت طرف میز عطرم دستبند ریحانه رو گرفت دستش
رویال:وای این چه خوشگله این مال من
تا اومدم از بگیرم دویید رفت بیرون دختره ی عوضی
وای اگه ریحانه امروز دستبندشو دست رویال ببینه من چکار کنم
اوففففففف
رفتم بیرون طبقه پایین
دیدم رویال دستبندو دستش کرده
وای دلم میخواد بکشمش
بیچاره ارمان ک مجبوره تحملش کنه اخه یکی باید به ارمان بگه اخه پسره ی خنگ چرا اونکارو کردی که محبور شی تحملش کنی
پارت_۱۵
~~~رزا~~~
استاد:خسته نباشید
از کلاس زدم بیرون
رفتم دمه در حیاط
دو مین گذشت نیومد خاستم برم که دیدم اومد
اراد:ببخشید دیر شد
من:خواهش میکنم کارم داشتین؟
اراد:بفرمایید روی اون نیمکت بشینید تا بگم
رفتم روی نیمکت نشستیم
اراد:خانم زند راستش ی خواهشی ازتون دارم
من:بفرمایید
اراد:هیچ کدوم از برادرام نمیدونن خاستم صلح کنیم با هم من از این لج و لج بازی بدم میاد
بلاخره شما هم کلاس و هم گروه مایین
از این حرفش خیلی خوشم اومد
من:راستش منم همین نظرو دارم چطوره با بقیه هم حرف بزنیم
اراد:فکر خوبیه پس شما برین خواهراتونو بیارید منم برادرامو
من:باشه
پاشدم رفتم تو سلف دیدم رها و ریحانه نشستن
من:سلام وا رها چرا لباس عوض کردی؟
رها:همون موقعه که استاد مارو از کلاس بیرون کرد رفتم دستامو بشورم اومدم بالا دیدم ی سطل اب کف روم خالی شد
اون ارمان عوضی اینکارو کرد
تا خاستم حرف بزنم دیدم سه تا پسر کنارمون نشستن
برگشتم دیدم اون سه تان
اراد:سلام خوبین راستش من با شما پنج تا کار دارم من با رزا خانم قرار گذاشتیم که همه اینجا جمع بشیم
ارمان:چرا اراد
ارد:چون باید صلح کنیم
رها:چرا باید
اراد:چون ما هم گروه و هم کلاس و ی جورایی دوست هم به حساب میایم زشته هی با هم لج و لجبازی کنیم الانم قول بدین که دیگه لجبازی نکنیم
همه به فکر رفتن
بعد از چند مین
من:من هستم
ریحانه:منم هستم
ارمیا:منم هستم
اراد:منم هستم
اراد:ارمان و رها هستین؟
رها:هستم
ارمان:منم هستم
زنگ خورد و رفتیم سر کلاس
اما این سری هیچ کس سر هیچ کس بلا در نیاورد
استاد:خسته نباشید
وای اخیششششش
وسایلامو جمع کردم از کلاس زدم بیرون با بچه ها سوار ماشین شدیم به سمت خونه حرکت کردیم
به خونه رسیدیم
من:بچه ها من میرم بخوابم دو سه ساعت قبل مهمونی منو بیدار کنید
زیحانه و رها با هم:باشه
رفتمتو اتاقم لباسامو در اوردم
رفتم رو تخت گرفتم خوابیدم
~~~ارمیا~~~
رو تختم دراز کشیده بودم و به ریحانه فکر میکردم ک چه دختره شیطونیه
که در اتاق به صدا در اومد
وای باز این
من:چرا اومدی تو؟
رویال با ناز قدم برداشت طرفم
رویال:اومدم بگم بیا پایین ایناز کارت داره
من:نیازی نبود بگی خودم میومدم بفرما بیرون
رویال داشت میرفت بیرون ک ولیساد دویید رفت طرف میز عطرم دستبند ریحانه رو گرفت دستش
رویال:وای این چه خوشگله این مال من
تا اومدم از بگیرم دویید رفت بیرون دختره ی عوضی
وای اگه ریحانه امروز دستبندشو دست رویال ببینه من چکار کنم
اوففففففف
رفتم بیرون طبقه پایین
دیدم رویال دستبندو دستش کرده
وای دلم میخواد بکشمش
بیچاره ارمان ک مجبوره تحملش کنه اخه یکی باید به ارمان بگه اخه پسره ی خنگ چرا اونکارو کردی که محبور شی تحملش کنی
۱۰۱.۳k
۰۵ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.