💜 💜 💜 💜
💜 💜 💜 💜
عشــــــق...
پارت 148
نیلوفر:
از اتاق مهرداد اومدم بیرون مامان داشت نهار درست می کرد بی حوصله گفتم : مهرداد رفت ؟
مامان : نه تازه اومده چرا؟
- هیچی همینجوری پرسیدم
مامان : شاید اتاق مطالعه اش باشه
- می خواستم یه دوش بگیرم
مامان : یه چیزی بخور بعد برو حمام می ترسم ضعف کنی
یه لقمه کره مربا گرفتم ورفتم طرف اتاق مهرداد چون چمدونم اونجا بود لباس وحوله برداشتم ورفتم حمام یه دوش طولانی گرفتم حالم کلا عوض شده بودهمونجا لباس پوشیدم ولی نمی دونستم موهام رو چیکار کنم
حوله ای کوچیکی بود که برش داشتم وموهام رو پیچوندم توحوله واومدم بیرون در اتاق مطالعه ای مهرداد باز بود سرک کشیدم نبود واتاقش تر تمیز ومرتب بود رفتم تو حال مهرداد تو آشپزخونه کنار مامان بود وداشتن حرف می زدن
- محسن کجاست؟
مامان نگام کردوگفت : محسن رفته تا جایی وبرمی گرده
مهرداد داشت سالاد درست می کرد خندم گرفته بود گفتم : کی واسه ات غذا درست می کنه ؟
مهرداد سرد نگاهم کرد وزیر لب گفت : خودم
مامان : واسه ات سخت نیست عمه
مهرداد مامان رو نگاه کردوگفت : نه عمه وقتم نکردم از بیرون می گیرم یه بیرون براینجاست غذاهاش عالیه
مامان بهش لبخند زد وگفت : انشالا درست زود تموم میشه وبه آرزوت میرسی ولی همین الانم می تونی مطب بزنی عمه
مهرداد سرشو تکون داد وگفت : خوب آره ولی دوست دارم تخصص کاملش رو بگیرم
ظرف سالاد رو گذاشت تو یخچال ورفت بیرون مامان نگام کردوگفت : موهات رو خشک کن نیلوفر سرما می خوری
- باشه بزار اول یکم خشک بشن سشوار می زنم
مهرداد توسالن نشست وتلویزیون رو روشن کردومشغول دیدن فیلم شد
مامان : چرا اینجا وایسادی
- چکار کنم خوب حوصله ام سر رفته
برگشتم ورفتم تو سالن وبه مهرداد گفتم: سشوار کجاست ؟
نگاهی بهم کرد وگفت : تو کشوه پاتختی
می دونستم کجاست پس رفتم اتاقش وکشو رو باز کردم در رو باز کردواومد تو اتاق
از قصد کیف رو درآوردم وایسادو نگام می کرد بعد یهو مثله جنی ها اومد سمتم وبا اون قیافه ای برزخی نگام کردوگفت : دنبال همچین چیزی می گشتی ..لعنتی چرا دست از سرم برنمی داری چرا نمی زاری نفس بکشم چرا همش جلو چشامی ....چرا؟ اینجوری نگام نکن ....خـــــــدااااا
با مشت کوبید تو آینه نزدیک بود از ترس سکته کنم خون از مشتش سرازیر شده بو
عشــــــق...
پارت 148
نیلوفر:
از اتاق مهرداد اومدم بیرون مامان داشت نهار درست می کرد بی حوصله گفتم : مهرداد رفت ؟
مامان : نه تازه اومده چرا؟
- هیچی همینجوری پرسیدم
مامان : شاید اتاق مطالعه اش باشه
- می خواستم یه دوش بگیرم
مامان : یه چیزی بخور بعد برو حمام می ترسم ضعف کنی
یه لقمه کره مربا گرفتم ورفتم طرف اتاق مهرداد چون چمدونم اونجا بود لباس وحوله برداشتم ورفتم حمام یه دوش طولانی گرفتم حالم کلا عوض شده بودهمونجا لباس پوشیدم ولی نمی دونستم موهام رو چیکار کنم
حوله ای کوچیکی بود که برش داشتم وموهام رو پیچوندم توحوله واومدم بیرون در اتاق مطالعه ای مهرداد باز بود سرک کشیدم نبود واتاقش تر تمیز ومرتب بود رفتم تو حال مهرداد تو آشپزخونه کنار مامان بود وداشتن حرف می زدن
- محسن کجاست؟
مامان نگام کردوگفت : محسن رفته تا جایی وبرمی گرده
مهرداد داشت سالاد درست می کرد خندم گرفته بود گفتم : کی واسه ات غذا درست می کنه ؟
مهرداد سرد نگاهم کرد وزیر لب گفت : خودم
مامان : واسه ات سخت نیست عمه
مهرداد مامان رو نگاه کردوگفت : نه عمه وقتم نکردم از بیرون می گیرم یه بیرون براینجاست غذاهاش عالیه
مامان بهش لبخند زد وگفت : انشالا درست زود تموم میشه وبه آرزوت میرسی ولی همین الانم می تونی مطب بزنی عمه
مهرداد سرشو تکون داد وگفت : خوب آره ولی دوست دارم تخصص کاملش رو بگیرم
ظرف سالاد رو گذاشت تو یخچال ورفت بیرون مامان نگام کردوگفت : موهات رو خشک کن نیلوفر سرما می خوری
- باشه بزار اول یکم خشک بشن سشوار می زنم
مهرداد توسالن نشست وتلویزیون رو روشن کردومشغول دیدن فیلم شد
مامان : چرا اینجا وایسادی
- چکار کنم خوب حوصله ام سر رفته
برگشتم ورفتم تو سالن وبه مهرداد گفتم: سشوار کجاست ؟
نگاهی بهم کرد وگفت : تو کشوه پاتختی
می دونستم کجاست پس رفتم اتاقش وکشو رو باز کردم در رو باز کردواومد تو اتاق
از قصد کیف رو درآوردم وایسادو نگام می کرد بعد یهو مثله جنی ها اومد سمتم وبا اون قیافه ای برزخی نگام کردوگفت : دنبال همچین چیزی می گشتی ..لعنتی چرا دست از سرم برنمی داری چرا نمی زاری نفس بکشم چرا همش جلو چشامی ....چرا؟ اینجوری نگام نکن ....خـــــــدااااا
با مشت کوبید تو آینه نزدیک بود از ترس سکته کنم خون از مشتش سرازیر شده بو
۵۸.۸k
۳۰ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.