💖 💖 عشـــــــــق💖 💖
💖 💖 عشـــــــــق💖 💖
پارت188
نیلوفر:
آرامش الانم رومدیون فربد بودم اگه اون نبود چیکار می تونستم بکنم بعد رفتن مهرداد ومحسن به شدت افسرده شده بودم کارمحسن داغونم کرده بود غرور وشخصیت وعلاقه ام رو زیر پاش گذاشته بود
حالا اومده بود که چی بشه اصلا نمی تونستم ببخشمش یا بپذیرمش برام غریبه شده بود
با صدای دربرگشتم مامان اومد تو اتاقم وگفت : ناراحتی
- نه اینجوری می بینمش کمی آروم میشم
مامان کنارم نشست تو دستش یه بسته بود گداشت رو تخت وگفت : بزاریه راضی رو بهت بگم
نگاهش کردم لبخند کمرنگی زدوگفت : وقتی سیزده سالم بود یه روزخاله ام اومد خونمون واسه ام یه گردنبد طلا ویه روسری آورد
از تو همون جعبه که آورده بود یه گردنبند درآورد وگفت : این همون گردنبنده
مامان روونگاه کردم کنجکاو بودم حرف بزنه گفت : اون روز خاله ام اومد منو واسه تنها پسرش نشون کرد می گفت پسرش منو می خواد شبش مادرم به پدرم گفت که بدون هیچ حرفی قبول کرد بعدم با من حرف زدن منم پسر خاله ام رو می شناختم عاشق موسیقی بود صداش خیلی قشنگ بود می رفتم پیشش وباهام ویلون و...
- مامان شما قبل از بابا ...یعنی یه مرد دیگه تو زندگیتون بود؟
مامان ناراحت گفت : آره دخترم پسر خاله ام علی به حد پرستش منو دوست داشت ...دو سال گذشت وما نامزاد بودیم برای علی جونمو می دادم دوسش داشتم واون عاشقم بود ..یه روز یکی از دوستاش منو دید...دوستش مریض بود نمی دونست من نامزاد علی ام ...منو از علی خواستگاری کرد یه مدت علی آروم بود هیچی نمی گفت ..یه شب اومد دم خونمون وخیلی راحت گفت نرگس دوستم داره می میره عاشق تو شده ...بیا وزن اون شو واسه دلخوشی اش گفت واسه ام این کارو بکن نرگس اولش شوکه شدم ولی دیدم خیلی ناراحته ومنم تحمل ناراحتی اش رو نداشتم قبول کردم ...زن یوسف شدم بابای تو ...معجزه شد ویوسف برگشت به زندگی ولی دیگه نمی شد کاری کردروزی هزار بار می مردم عشق علی وخیانت به یوسف نمی تونستم علی رو فراموش کنم ...با دختر عموش ازدواج کرد
- مامان ...
مامان ناراحت گفت : بعد از اون روز که یه زن دیگه اومد تو زندگی اش ...گذاشتمش کنار...ولی هیچ وقت فراموش نکردم از جون دلم واسه یوسف مایه گذاشتم یوسف یه مرد کامل بود ...
- مامان من قبلا این قصه رو شنیدم ...
مامان متعجب گفت : از کجا
لبمو گاز گرفتم نباید چیزی می گفتم یهو یه ترس وحشدناک افتاد تو دلم ...علی پسر خاله ای مامانم دکتر کسری بود اشتباه نمی کردم ولی...ولی شباهت اجیبی که حالا متوجه شده بودم شباهت مهرداد به اون مرد
- مامان علی کجاست ؟
مامان آهی کشید وگفت : مثله محسن مثله مهرداد ...کم آورد ورفت ...وقتی که دریا تو بغلش مرد
- دریا؟
پارت188
نیلوفر:
آرامش الانم رومدیون فربد بودم اگه اون نبود چیکار می تونستم بکنم بعد رفتن مهرداد ومحسن به شدت افسرده شده بودم کارمحسن داغونم کرده بود غرور وشخصیت وعلاقه ام رو زیر پاش گذاشته بود
حالا اومده بود که چی بشه اصلا نمی تونستم ببخشمش یا بپذیرمش برام غریبه شده بود
با صدای دربرگشتم مامان اومد تو اتاقم وگفت : ناراحتی
- نه اینجوری می بینمش کمی آروم میشم
مامان کنارم نشست تو دستش یه بسته بود گداشت رو تخت وگفت : بزاریه راضی رو بهت بگم
نگاهش کردم لبخند کمرنگی زدوگفت : وقتی سیزده سالم بود یه روزخاله ام اومد خونمون واسه ام یه گردنبد طلا ویه روسری آورد
از تو همون جعبه که آورده بود یه گردنبند درآورد وگفت : این همون گردنبنده
مامان روونگاه کردم کنجکاو بودم حرف بزنه گفت : اون روز خاله ام اومد منو واسه تنها پسرش نشون کرد می گفت پسرش منو می خواد شبش مادرم به پدرم گفت که بدون هیچ حرفی قبول کرد بعدم با من حرف زدن منم پسر خاله ام رو می شناختم عاشق موسیقی بود صداش خیلی قشنگ بود می رفتم پیشش وباهام ویلون و...
- مامان شما قبل از بابا ...یعنی یه مرد دیگه تو زندگیتون بود؟
مامان ناراحت گفت : آره دخترم پسر خاله ام علی به حد پرستش منو دوست داشت ...دو سال گذشت وما نامزاد بودیم برای علی جونمو می دادم دوسش داشتم واون عاشقم بود ..یه روز یکی از دوستاش منو دید...دوستش مریض بود نمی دونست من نامزاد علی ام ...منو از علی خواستگاری کرد یه مدت علی آروم بود هیچی نمی گفت ..یه شب اومد دم خونمون وخیلی راحت گفت نرگس دوستم داره می میره عاشق تو شده ...بیا وزن اون شو واسه دلخوشی اش گفت واسه ام این کارو بکن نرگس اولش شوکه شدم ولی دیدم خیلی ناراحته ومنم تحمل ناراحتی اش رو نداشتم قبول کردم ...زن یوسف شدم بابای تو ...معجزه شد ویوسف برگشت به زندگی ولی دیگه نمی شد کاری کردروزی هزار بار می مردم عشق علی وخیانت به یوسف نمی تونستم علی رو فراموش کنم ...با دختر عموش ازدواج کرد
- مامان ...
مامان ناراحت گفت : بعد از اون روز که یه زن دیگه اومد تو زندگی اش ...گذاشتمش کنار...ولی هیچ وقت فراموش نکردم از جون دلم واسه یوسف مایه گذاشتم یوسف یه مرد کامل بود ...
- مامان من قبلا این قصه رو شنیدم ...
مامان متعجب گفت : از کجا
لبمو گاز گرفتم نباید چیزی می گفتم یهو یه ترس وحشدناک افتاد تو دلم ...علی پسر خاله ای مامانم دکتر کسری بود اشتباه نمی کردم ولی...ولی شباهت اجیبی که حالا متوجه شده بودم شباهت مهرداد به اون مرد
- مامان علی کجاست ؟
مامان آهی کشید وگفت : مثله محسن مثله مهرداد ...کم آورد ورفت ...وقتی که دریا تو بغلش مرد
- دریا؟
۲۵.۴k
۱۲ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.