رمان الهه مرگ پارت دوم
#رمان #الهه مرگ #پارت #دوم
_خب نگاه کردم!
-یه نگاهم به خودت!
-ببین ، پوشش تو با من چقدر فرق داره! فکرشو کن اینجوری بیام خونتون ، بعد خانوادت در موردم چه فکری میخب االن اینا یعنی چی؟
کنن ؟! ازت نمی پرسن این قرتی رو از کجا آوردی ؟!
- اوال تو خانوادم رو نمی شناسی ، دوما خانوادم اونقدر شخصیت دارن که همچین توهینی نکنن.
- باشه یه وقت دیگه می یام آدرس خونتونم ، که دارم.
-باشه آدرینا جان هرجوری راحتی. خدافظ.
-خدافظ عزیزم .
به سمت خوابگاه حرکت کردم
نمی دونم چرا اما احساس می کنم ؛ کسی در حال تعقیبمه !
احساس اینکه ، کسی داره تعقیبم می کنه ؛ اذیتم می کرد.
هر دفعه که پشت سرم رو نگاه می کردم کسی نبود !
همیشه حسام درست بوده.
اخرین باری که احساس کردم کسی دنبالمه چند سال پیش بود !
اخه من چی دارم که همه جا یکی دنبالمه!
اینطوری نمی تونم برم خوابگاه ! اما کجا برم؟ اصال کجا رو دارم که برم ! خونه نورا؟
اون که اصال نمی شه !!
پس بهتره خوابگاه برم بعد حسابی فکر کنم به این موضوع !!
داخل محیط خوابگاه شدم بعد از تعویض لباسم خوابیدم...
با احساس نوازش کسی ، از خواب بیدار شدم .
به اطراف نگاه کردم ؛ اما کسی رو ندیدم !
ترسیده بودم !!
می ترسیدم از اینکه کسی داخل این خوابگاه نیمه شلوغ باشه ، و منم نتونم کاری کنم.
هرچند کالس های رزمی رفتم ، اما وقتی ترس تو وجودت رخنه می کنه ،هیچ کاری از دستت بر نمی یاد !.
انگار کسی تو اتاق راه می رفت ! صدای پاهاش رو به خوبی می شنیدم !
خودم رو زدم به ندیدن ، نشنیدن !!
-ای خدا چقدر تشنمه !
از روی تخت بلند شدم و به سمت بیرون اتاق رفتم
_خب نگاه کردم!
-یه نگاهم به خودت!
-ببین ، پوشش تو با من چقدر فرق داره! فکرشو کن اینجوری بیام خونتون ، بعد خانوادت در موردم چه فکری میخب االن اینا یعنی چی؟
کنن ؟! ازت نمی پرسن این قرتی رو از کجا آوردی ؟!
- اوال تو خانوادم رو نمی شناسی ، دوما خانوادم اونقدر شخصیت دارن که همچین توهینی نکنن.
- باشه یه وقت دیگه می یام آدرس خونتونم ، که دارم.
-باشه آدرینا جان هرجوری راحتی. خدافظ.
-خدافظ عزیزم .
به سمت خوابگاه حرکت کردم
نمی دونم چرا اما احساس می کنم ؛ کسی در حال تعقیبمه !
احساس اینکه ، کسی داره تعقیبم می کنه ؛ اذیتم می کرد.
هر دفعه که پشت سرم رو نگاه می کردم کسی نبود !
همیشه حسام درست بوده.
اخرین باری که احساس کردم کسی دنبالمه چند سال پیش بود !
اخه من چی دارم که همه جا یکی دنبالمه!
اینطوری نمی تونم برم خوابگاه ! اما کجا برم؟ اصال کجا رو دارم که برم ! خونه نورا؟
اون که اصال نمی شه !!
پس بهتره خوابگاه برم بعد حسابی فکر کنم به این موضوع !!
داخل محیط خوابگاه شدم بعد از تعویض لباسم خوابیدم...
با احساس نوازش کسی ، از خواب بیدار شدم .
به اطراف نگاه کردم ؛ اما کسی رو ندیدم !
ترسیده بودم !!
می ترسیدم از اینکه کسی داخل این خوابگاه نیمه شلوغ باشه ، و منم نتونم کاری کنم.
هرچند کالس های رزمی رفتم ، اما وقتی ترس تو وجودت رخنه می کنه ،هیچ کاری از دستت بر نمی یاد !.
انگار کسی تو اتاق راه می رفت ! صدای پاهاش رو به خوبی می شنیدم !
خودم رو زدم به ندیدن ، نشنیدن !!
-ای خدا چقدر تشنمه !
از روی تخت بلند شدم و به سمت بیرون اتاق رفتم
۱۰.۰k
۱۸ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.