🌼گیسوی شب🌼
🌼گیسوی شب🌼
# پارت نود وسه...
یاشار :
لباسامو تند تند پوشیدم وبا عجله از پله ها رفتم پایین مامان با دیدنم گفت : چه زود آماده شدی بیا اینو بزار تو ماشینت
- یاشین کو؟
مامان : تو حیاط عزیزم
داشتم میرفتم طرف در مامان گفت : خوبی تو مامان ؟
برگشتم نگاش کردم وگفتم : نه قربونت برم فقط نمی دونم چرا اینقده گرممه
مامان متعجب نگام کرد خندیدم وگفتم : شوخی کردم مادرمن زود اماده شید بیاین من میرم خونه اقا جون اینا
مامان متعجب نگام می کرد خندم گرفت وگفتم : چیه مامان؟
به دستاش اشاره کرد وگفت : گفتم اینا رو بزار تو ماشین راتو می گیری میری
- به یاشین بگو
دیگه منتظرنموندم واز خونه اومدم بیرون قدم زنان می رفتم طرف خونه ای اقا جون گوشی ام زنگ خورد نگاهی به گوشی انداختم وبا دیدن اسم مخاطب متعجب شدم وجواب دادم
- الو
- الو خوبی اقا یاشار
- مرسی چیزی شده
- نه راستش زنگ زدم حال آریا رو بپرسم
- خوبه فقط یکم ناراحته
آنیتا یکم سکوت کرد بعد گفت : من اگه باهاش تماس بگیرم ناراحت میشه
- شاید بهترباشه یکم بهش زمان بدیم تا با این موضوع کنار بیاد
- احساس می کنم این وسط منم مقصر بودم
- درست میشه بهش فکر نکن
- ممنونم آقا یاشار ببخشی مزاحم شدم
- مراحمی هر وقت به کمک من احتیاج داشتی کافیه بگی
- بازم ممنونم روزت بخیر
- خواهش می کنم
- خداحافظ
زیر لب جوابشو دادم وگوشی رو گذاشتم تو جیبم در حیاط رو بازکردم ورفتم تو حیاط از دور آریا رو دیدم کنار ماشین وایساده بود وداشت آفتاب می گرفت مطمئن بودم یه چیزی بین اونو گیسو هست شک نداشتم .
- چطوری
برگشت نگام کرد وگفت : زود اومدی
- میخوای برم
نگام کرد ولی چیزی نگفت سرشو انداخته بود پایین وتو فکر بود
- من برم ببینم کی حاضره
بازم چیزی نگفت معلوم بود فکرش درگیره از پله ها ی تراس رفتم بالا گلین با یه سبد اومد بیرون وگفت : یاشار کمک می کنی
- اره اماده اید شما
گلین : اره گیسو رو بیارم مامان اینا هم حاضرن فقط زن دایی هنوز نیومده بیرون
سبد رو از گلین گرفتم وگفتم : میگم چیزی شده؟
متعجب نگام کرد وگفت : چی؟
به پشت سرم اشاره کردم وگفتم : اریا ؟!
گلین متعجب گفت : با تو بوده از من می پرسی
- یعنی بخاطر مادرش ...
گلین : من همه چیزو می دونم یاشار ...نمی دونم حتما بخاطر اونه دیگه
- باشه تو برو گیسو رو بیار
از پله رفتم پایین وکنار ماشین وایسادم وگفتم : اریا این صندوق باز کن
برگشت نگام کرد وگفت : میشه من نیام
- چرا به من میگی خانم جون ناراحت میشه
اریا : واقعا خستم کلی کاردارم تو یه بی برنامگی قرار گرفتم که تا بخواد درست بشه خیلی اذیت میشم
وایسادم رو به روش وگفتم : ولی یه چیز دیگه تو رو اذیت می کنه
روشو برگردوند وگفت: تو بشین پشت
# پارت نود وسه...
یاشار :
لباسامو تند تند پوشیدم وبا عجله از پله ها رفتم پایین مامان با دیدنم گفت : چه زود آماده شدی بیا اینو بزار تو ماشینت
- یاشین کو؟
مامان : تو حیاط عزیزم
داشتم میرفتم طرف در مامان گفت : خوبی تو مامان ؟
برگشتم نگاش کردم وگفتم : نه قربونت برم فقط نمی دونم چرا اینقده گرممه
مامان متعجب نگام کرد خندیدم وگفتم : شوخی کردم مادرمن زود اماده شید بیاین من میرم خونه اقا جون اینا
مامان متعجب نگام می کرد خندم گرفت وگفتم : چیه مامان؟
به دستاش اشاره کرد وگفت : گفتم اینا رو بزار تو ماشین راتو می گیری میری
- به یاشین بگو
دیگه منتظرنموندم واز خونه اومدم بیرون قدم زنان می رفتم طرف خونه ای اقا جون گوشی ام زنگ خورد نگاهی به گوشی انداختم وبا دیدن اسم مخاطب متعجب شدم وجواب دادم
- الو
- الو خوبی اقا یاشار
- مرسی چیزی شده
- نه راستش زنگ زدم حال آریا رو بپرسم
- خوبه فقط یکم ناراحته
آنیتا یکم سکوت کرد بعد گفت : من اگه باهاش تماس بگیرم ناراحت میشه
- شاید بهترباشه یکم بهش زمان بدیم تا با این موضوع کنار بیاد
- احساس می کنم این وسط منم مقصر بودم
- درست میشه بهش فکر نکن
- ممنونم آقا یاشار ببخشی مزاحم شدم
- مراحمی هر وقت به کمک من احتیاج داشتی کافیه بگی
- بازم ممنونم روزت بخیر
- خواهش می کنم
- خداحافظ
زیر لب جوابشو دادم وگوشی رو گذاشتم تو جیبم در حیاط رو بازکردم ورفتم تو حیاط از دور آریا رو دیدم کنار ماشین وایساده بود وداشت آفتاب می گرفت مطمئن بودم یه چیزی بین اونو گیسو هست شک نداشتم .
- چطوری
برگشت نگام کرد وگفت : زود اومدی
- میخوای برم
نگام کرد ولی چیزی نگفت سرشو انداخته بود پایین وتو فکر بود
- من برم ببینم کی حاضره
بازم چیزی نگفت معلوم بود فکرش درگیره از پله ها ی تراس رفتم بالا گلین با یه سبد اومد بیرون وگفت : یاشار کمک می کنی
- اره اماده اید شما
گلین : اره گیسو رو بیارم مامان اینا هم حاضرن فقط زن دایی هنوز نیومده بیرون
سبد رو از گلین گرفتم وگفتم : میگم چیزی شده؟
متعجب نگام کرد وگفت : چی؟
به پشت سرم اشاره کردم وگفتم : اریا ؟!
گلین متعجب گفت : با تو بوده از من می پرسی
- یعنی بخاطر مادرش ...
گلین : من همه چیزو می دونم یاشار ...نمی دونم حتما بخاطر اونه دیگه
- باشه تو برو گیسو رو بیار
از پله رفتم پایین وکنار ماشین وایسادم وگفتم : اریا این صندوق باز کن
برگشت نگام کرد وگفت : میشه من نیام
- چرا به من میگی خانم جون ناراحت میشه
اریا : واقعا خستم کلی کاردارم تو یه بی برنامگی قرار گرفتم که تا بخواد درست بشه خیلی اذیت میشم
وایسادم رو به روش وگفتم : ولی یه چیز دیگه تو رو اذیت می کنه
روشو برگردوند وگفت: تو بشین پشت
۲۶.۴k
۰۹ مهر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.