(قسمت(8)پارت(5))
(قسمت(8)پارت(5))
+عافیت باشه
_یاخدا تو از کجا فهمیدی من اومدم بیرون؟!
+از بوی تنت کوچولو..... منو پرت کرد روی پاهاش توی چشمام زل زده بود یه لبخند مردونه هم روی لباش بود چاله گونه هاش هم توی چشم بود چقد نازی تو لپاش رو بوسیدم
_نمیخوای صبحانه بخوری؟!
+چرا میخوریم ولی بزار اول تعم تورو بچشم....با این حرفش سرم رو آوردم پایین سرخ شدم
+ای جونم حالا که سرخ شدی خوشمزه تره
_آرسان خیلی بی حیایی
+یه آلفا باید جلوی امگاش بی حیا باشه.... دوتامون خندیدیم داشتم میخندیدم که لبای آرسان روی لبام قرار گرفت به بوسه ی کوتاهی کرد و بعد جدا شد بعدشم رفتیم پایین واسه صبحانه
_صبح بخیر
+صبح بخیر دخترم... مامانم با لحن ملایم گفت
+صبح بخیر زلزله ی بابا
+صبح بخیر آجی خونم
+صبح بخیر آبجی
+صبح همگی بخیر....... همه به آرسان سلام کردن و شروع کردم صبحانه خوردن داشتم چایی میخوردم که با حرف ماهرخ پرید توی گلوم
+آبجی جونم لبت چی شده؟ (چقد کنجکاوه😂)..... از شدت سرفه کردن قرمز شدم آرسان هم میزد پشته کمرم که مثلا بند بیاد و در آخر هم بند اومد همه با لبخند بهم نگاه میکردن آرسان هم داشت چاییش رو میخورد ای خدا ببین چقد ریلکسه آره دیگه خودشو به کوچه علی چپ زده
_هیچی گلم یه مگس بزرگ نیشم زده..... همه خندیدن و ایندفعه ارسان بود که چایی توی گلوم پرید منو کیان هم بلند شدیم آروم زدیم پشته کمرش
_کیان فکر کنم مگس توی گلوی آرسان هم رفته.... بعد دوباره همه زدن زیر خنده مامان و بابا که دیگه داشتن میز رو گاز میگرفتن بعد صبحانه خوردن رفتیم توی سالن
+خب برنامه اینه منو آرسان و کیان میریم بیرون که کیک و بقیه ی وسایل رو بگیریم شما خانم هاهم توی خونه بمونین و اینجارو تزئین کنید
+باشه ولی مهرداد.... بابا به مامان نگاه کرد
+توی خونه بگیریم یا باغ؟!
+توی خونه جشن رو توی باغ میگیریم
+باشه................... (ساعت ها بعد😅)
توی اتاق نشسته بدیم که صدای در اومد
+آجی جون میتونم بیام تو.... ماهرخ بود آرسان جواب داد
+بیا تو شاهزاده خانوم
+اومدم داخل
+سلام
_سلام خوشگل خانوم
+سلام شاهزاده خانوم
+عافیت باشه
_یاخدا تو از کجا فهمیدی من اومدم بیرون؟!
+از بوی تنت کوچولو..... منو پرت کرد روی پاهاش توی چشمام زل زده بود یه لبخند مردونه هم روی لباش بود چاله گونه هاش هم توی چشم بود چقد نازی تو لپاش رو بوسیدم
_نمیخوای صبحانه بخوری؟!
+چرا میخوریم ولی بزار اول تعم تورو بچشم....با این حرفش سرم رو آوردم پایین سرخ شدم
+ای جونم حالا که سرخ شدی خوشمزه تره
_آرسان خیلی بی حیایی
+یه آلفا باید جلوی امگاش بی حیا باشه.... دوتامون خندیدیم داشتم میخندیدم که لبای آرسان روی لبام قرار گرفت به بوسه ی کوتاهی کرد و بعد جدا شد بعدشم رفتیم پایین واسه صبحانه
_صبح بخیر
+صبح بخیر دخترم... مامانم با لحن ملایم گفت
+صبح بخیر زلزله ی بابا
+صبح بخیر آجی خونم
+صبح بخیر آبجی
+صبح همگی بخیر....... همه به آرسان سلام کردن و شروع کردم صبحانه خوردن داشتم چایی میخوردم که با حرف ماهرخ پرید توی گلوم
+آبجی جونم لبت چی شده؟ (چقد کنجکاوه😂)..... از شدت سرفه کردن قرمز شدم آرسان هم میزد پشته کمرم که مثلا بند بیاد و در آخر هم بند اومد همه با لبخند بهم نگاه میکردن آرسان هم داشت چاییش رو میخورد ای خدا ببین چقد ریلکسه آره دیگه خودشو به کوچه علی چپ زده
_هیچی گلم یه مگس بزرگ نیشم زده..... همه خندیدن و ایندفعه ارسان بود که چایی توی گلوم پرید منو کیان هم بلند شدیم آروم زدیم پشته کمرش
_کیان فکر کنم مگس توی گلوی آرسان هم رفته.... بعد دوباره همه زدن زیر خنده مامان و بابا که دیگه داشتن میز رو گاز میگرفتن بعد صبحانه خوردن رفتیم توی سالن
+خب برنامه اینه منو آرسان و کیان میریم بیرون که کیک و بقیه ی وسایل رو بگیریم شما خانم هاهم توی خونه بمونین و اینجارو تزئین کنید
+باشه ولی مهرداد.... بابا به مامان نگاه کرد
+توی خونه بگیریم یا باغ؟!
+توی خونه جشن رو توی باغ میگیریم
+باشه................... (ساعت ها بعد😅)
توی اتاق نشسته بدیم که صدای در اومد
+آجی جون میتونم بیام تو.... ماهرخ بود آرسان جواب داد
+بیا تو شاهزاده خانوم
+اومدم داخل
+سلام
_سلام خوشگل خانوم
+سلام شاهزاده خانوم
۶.۴k
۱۱ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.