(قسمت☘️ 9پارت 1☘️)
(قسمت☘️ 9پارت 1☘️)
ماهرخ اومد توی اتاق و روی تخت کناره من نشست و بهم نگاه کرد وسطه منو آرسان بود
+آجی بنظرت خوب شدم؟!..... یه نگاه پروفسوری بهش کردم و علامت اوکی رو آوردم بالا
_مثل پرنسساشدی کیوتم.......ماهرخ با ذوق بهم نگاه کرد و بعد رو به آرسان گفت
+آقا آرسان نظر شما چیه؟!......آرسان نگاهی به لباس صورتی و بلند ماهرخ کرد و بعد به صورتش نگاه کرد و لبخند زد
+عالی شدی عالی اما دوست داری موهاتو درست کنم برات؟!..... با تعجب به آرسان نگاه کردم
_مگه بلدی؟!
+آره قبلا توی آرایشگاه مامانم بهش کمک میکردم
_واقعاااا آرسان موهای منم درست میکنی؟!
+چشم بانو خب شاهزاده خانوم بشین روی صندلی که موهاتو خوشکل کنیم..... ماهرخ با ذوق روی صندلی نشست آرسان هم بعد یک ساعت موهاش رو مدل داد
+وااای خیلی خوشکلههه ممنون داداش آرسان.....بعد لپ آرسان رو بوسید آخی عزیزم چه ذوقی میکنه
+کاری نکردم شاهزاده خانوم خیلی خوشکل شدی البته بودی...... ماهرخ خندید و بدو بدو از اتاق رفت بیرون
+شما نمیای ملکه ی من؟!..... با لبخند روی صندلی نشستم و شروع کرد مدل دادن به موهام موهام رو فر کرده بود و بعدش رفت سمت کمد و یه تاج کوچولو آبی به رنگ لباس در آورد و روی موهام گذاشت با تعجب بهش نگاه کردم
_آرسان اینو از کجا در آوردی؟!
+خیلی وقته دارمش
_آرسان چرا از گذشتت به من چیزی نمیگی من حتی درمورد این تاج هم چیزی نمیدونم..... پیشونیم رو بوسید
+بهم وقت بده عزیزم همه چیز رو خودت میفهمی(آخی یعنی گذشتش چجوری بوده؟! 🥺)....... یه نفس عمیق کشیدم
_باشه..... دستم رو دور گردنش کردم
_هروقت آماده بودی بهم بگو...... لباس رو تند بوسیدم و رفتم جلوی آیینه به خودم نگاه کردم لباسم تا زیر زانو بود آبی پر رنگ روی سینش الماس کاری شده بود از شکمم تا زانوم توری بود و پف کرده بود در کل لباس نازی بود بله سلیقه ی مامانمه دیگه به صورتم نگاه کردم آرایش نکرده بودم بجز اون رژلب قرمز به آرسان نگاه کردم تیشرتش آبی پر رنگ بود یه شلوار باحال به رنگ زرد منم کفشم زرد بود ست کرده بودیما خخخخ
+بریم پایین دیگه؟!
_بریم.... از در خارج شدیم و رفتیم پیشه بقیه دستم دور بازوی آرسان بود
ماهرخ اومد توی اتاق و روی تخت کناره من نشست و بهم نگاه کرد وسطه منو آرسان بود
+آجی بنظرت خوب شدم؟!..... یه نگاه پروفسوری بهش کردم و علامت اوکی رو آوردم بالا
_مثل پرنسساشدی کیوتم.......ماهرخ با ذوق بهم نگاه کرد و بعد رو به آرسان گفت
+آقا آرسان نظر شما چیه؟!......آرسان نگاهی به لباس صورتی و بلند ماهرخ کرد و بعد به صورتش نگاه کرد و لبخند زد
+عالی شدی عالی اما دوست داری موهاتو درست کنم برات؟!..... با تعجب به آرسان نگاه کردم
_مگه بلدی؟!
+آره قبلا توی آرایشگاه مامانم بهش کمک میکردم
_واقعاااا آرسان موهای منم درست میکنی؟!
+چشم بانو خب شاهزاده خانوم بشین روی صندلی که موهاتو خوشکل کنیم..... ماهرخ با ذوق روی صندلی نشست آرسان هم بعد یک ساعت موهاش رو مدل داد
+وااای خیلی خوشکلههه ممنون داداش آرسان.....بعد لپ آرسان رو بوسید آخی عزیزم چه ذوقی میکنه
+کاری نکردم شاهزاده خانوم خیلی خوشکل شدی البته بودی...... ماهرخ خندید و بدو بدو از اتاق رفت بیرون
+شما نمیای ملکه ی من؟!..... با لبخند روی صندلی نشستم و شروع کرد مدل دادن به موهام موهام رو فر کرده بود و بعدش رفت سمت کمد و یه تاج کوچولو آبی به رنگ لباس در آورد و روی موهام گذاشت با تعجب بهش نگاه کردم
_آرسان اینو از کجا در آوردی؟!
+خیلی وقته دارمش
_آرسان چرا از گذشتت به من چیزی نمیگی من حتی درمورد این تاج هم چیزی نمیدونم..... پیشونیم رو بوسید
+بهم وقت بده عزیزم همه چیز رو خودت میفهمی(آخی یعنی گذشتش چجوری بوده؟! 🥺)....... یه نفس عمیق کشیدم
_باشه..... دستم رو دور گردنش کردم
_هروقت آماده بودی بهم بگو...... لباس رو تند بوسیدم و رفتم جلوی آیینه به خودم نگاه کردم لباسم تا زیر زانو بود آبی پر رنگ روی سینش الماس کاری شده بود از شکمم تا زانوم توری بود و پف کرده بود در کل لباس نازی بود بله سلیقه ی مامانمه دیگه به صورتم نگاه کردم آرایش نکرده بودم بجز اون رژلب قرمز به آرسان نگاه کردم تیشرتش آبی پر رنگ بود یه شلوار باحال به رنگ زرد منم کفشم زرد بود ست کرده بودیما خخخخ
+بریم پایین دیگه؟!
_بریم.... از در خارج شدیم و رفتیم پیشه بقیه دستم دور بازوی آرسان بود
۹.۳k
۱۸ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.