☀️گیسوی شب☀️
☀️گیسوی شب☀️
# پارت دویست وبیست وپنج
آریا:
بعد از نهار که تو سالن غذا خوری خوردیم برای استراحت برگشتیم اتاقامون آقا جون وخانم جون با اینکه خسته بودن ولی دل تودلشون نبود تا عصر که بریم محضر ومنو گیسو محرم بشیم اونا بیشتر از ما ذوق داشتن ولی گیسو انگار بدجوری از من خجالت می کشید که زود ازم فرار می کرد گلگیس که خیلی خسته بود وبی تابی می کرد رو برد رو تخت وکنار هم دراز کشیدن ولی بازم گلگیس بهونه می گرفت وبی تاب بود نشستم لبه ای تخت وگفتم : چی شده دختر قشنگم
با لبای آویزون نگام کرد وگفت : لواشک میخوام اون عروسک مو طلایی که قول دادی هم میخوام
اینا رو با لفظ بچگونه می گفت وقند تو دلم آب می کرد خم شدم لپشو محکم بوسیدم وگفتم : اگه قول بدم تا وقتی بیدار شدی اون چیزای که میخوای کنارت باشه میخوابی گل بابا
لبخند زد وگفت : قول میدی بابا
با ذوق گفتم : اره قشنگ بابا قول میدم فرشته ای نازم
تو بغل گیسو جا گرفت وخیلی راحت خوابید گیسو موهاشو ناز می کرد وکنار گوشش آرومم لالایی می گفت
- خوابید
نگام کرد وگفت : اره خسته بود بی تابی می کرد خب قول دادی بروبهش عمل کن
با شیطنت گفتم : یکم استراحت کنم میرم
منم رو تخت دراز کشیدم گلگیس بین منو گیسو بود
گیسو چشاشو بست ونگاهش روازم گرفت
دستشو که تو موهای گلگیس بود رو بوسیدم چشاشو باز کرد ولبخند زد
- قرار بود استراحت کنی
خندیدم
لبخند زدو گفت : میدونی امروز خیلی خندیدی
- بده بخندم
- همین امروز به اندازه ای اون همه روزی که رفت وشناختت بودم ندیدم اینجوری بخندی
لپشو بین انگشتام فشردم وگفتم : دیگه همیشه خنده ای منو می بینی چون بهونه ای خندیدنمو پیدا کردم .
- اون بهونه منم یا دختر...
حرفشو بریدم وگفتم : تو گیسوی من
خندیدم لبخند زدوگفت : فکر کنم چشامو ببندم ویکم استراحت کنم بهتر باشه این چشا ونگاه این لبای خوشرنگ خوابمو می پرونه
چشای قشنگش گرد شد خندیدم وچشامو بستم تا کمی استراحت کنم واون کمتر خجالت بکشه
# پارت دویست وبیست وپنج
آریا:
بعد از نهار که تو سالن غذا خوری خوردیم برای استراحت برگشتیم اتاقامون آقا جون وخانم جون با اینکه خسته بودن ولی دل تودلشون نبود تا عصر که بریم محضر ومنو گیسو محرم بشیم اونا بیشتر از ما ذوق داشتن ولی گیسو انگار بدجوری از من خجالت می کشید که زود ازم فرار می کرد گلگیس که خیلی خسته بود وبی تابی می کرد رو برد رو تخت وکنار هم دراز کشیدن ولی بازم گلگیس بهونه می گرفت وبی تاب بود نشستم لبه ای تخت وگفتم : چی شده دختر قشنگم
با لبای آویزون نگام کرد وگفت : لواشک میخوام اون عروسک مو طلایی که قول دادی هم میخوام
اینا رو با لفظ بچگونه می گفت وقند تو دلم آب می کرد خم شدم لپشو محکم بوسیدم وگفتم : اگه قول بدم تا وقتی بیدار شدی اون چیزای که میخوای کنارت باشه میخوابی گل بابا
لبخند زد وگفت : قول میدی بابا
با ذوق گفتم : اره قشنگ بابا قول میدم فرشته ای نازم
تو بغل گیسو جا گرفت وخیلی راحت خوابید گیسو موهاشو ناز می کرد وکنار گوشش آرومم لالایی می گفت
- خوابید
نگام کرد وگفت : اره خسته بود بی تابی می کرد خب قول دادی بروبهش عمل کن
با شیطنت گفتم : یکم استراحت کنم میرم
منم رو تخت دراز کشیدم گلگیس بین منو گیسو بود
گیسو چشاشو بست ونگاهش روازم گرفت
دستشو که تو موهای گلگیس بود رو بوسیدم چشاشو باز کرد ولبخند زد
- قرار بود استراحت کنی
خندیدم
لبخند زدو گفت : میدونی امروز خیلی خندیدی
- بده بخندم
- همین امروز به اندازه ای اون همه روزی که رفت وشناختت بودم ندیدم اینجوری بخندی
لپشو بین انگشتام فشردم وگفتم : دیگه همیشه خنده ای منو می بینی چون بهونه ای خندیدنمو پیدا کردم .
- اون بهونه منم یا دختر...
حرفشو بریدم وگفتم : تو گیسوی من
خندیدم لبخند زدوگفت : فکر کنم چشامو ببندم ویکم استراحت کنم بهتر باشه این چشا ونگاه این لبای خوشرنگ خوابمو می پرونه
چشای قشنگش گرد شد خندیدم وچشامو بستم تا کمی استراحت کنم واون کمتر خجالت بکشه
۱۸.۱k
۰۶ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.