☀️گیسوی شب☀️
☀️گیسوی شب☀️
# پارت دویست وبیست وچهار .
گیسو :
اگر چه این اتفاقات قشنگ یهویی افتاده بود وعمو خیلی قشنگ سوپرایزمون کرده بود ولی من روی نگاه کردن به اریا رو نداشتم وازش فرار می کردم حتا وقتی رسیدیم مشهد و آقا جون ازمون خواست دوتا اتاق جدا برای خودمون بگیریم ازش فرار کردم وبه اتاق اقا جون وخانم جون رفتم اقا جون لبخند زد وچیزی نگفت ولی خانم جون به روم اورد وگفت : چرا ازش فرار می کنی گیسو جان
- اوووممم نه خانم جون گفتم راحت باشه شاید بخواد لباسشو عوض کنه
آقا جون : اشکالی نداره بابا یکم استراحت می کنیم عصر میریم یه محضر وبهم محرم میشید اینجوری بهتره
کلی خجالت می کشیدم من بودن با اریا رو انکار می کردم ومثله احمق ها ازش فرار می کردم منی که اون شب حیا رو کنار گذاشته بودم وخودم از آریا خواسته بودم باهاش باشم حالا روم نمی شد تو چشاش نگاه کنم شایدم از شرم حرفایی بود که با کمال بی رحمی به زبون اوردم وازخونم کردمش بیرون
در زدن واقاجون گفت :بیا تو
اریا بود که گلگیس همراهش بود وگفت : میشه حواست به گلگیس باشه یه دوش بگیرم
- الان میام
رفتم طرف گلگیس وبغلش کردم ورفتیم اتاق خودمون که اتاق بغل دست اقاجون اینا بود بیشتر سوئیت بود تایه اتاق آریاحوله اش رو از تو چمدون دراوردو رفت حمام منم برای گلگیس از چمدون کوچلوش لباس در اوردم وگفتم : وقتی بابا اومد بیرون ماهم میریم حمام
اخم ریزی کرد وگفت : از حموم بدم میاد
- چراعزیزم
لباشو اویزون کرد وگفت : موهام اذیتم می کنه
- قربونت برم میخوای موهای منو ببینی
شالمو در اوردم وموهام رو باز کردم وگفتم : قول میدم مواظب موهات باشم قشنگم ببین موهای منم چقدر بلنده ولی کلی مراقبم که شونه می زنم دردم نگیره
چیزی نگفت انگار با خودش در گیر بود برای خودم وگلگیس حوله در. آوردم ومنتظر موندیم تا اریا از حمام بیاد بیرون نگاهم به دخترک ناز بود وبا خودم تصور می کردم چطوری براش مادری کنم چرا فکر می کردم داشتن بچه ای یکی دیگه برام سخته ونمی تونم بپذیرمش ولی حالا گلگیس انگار خود دختر واقعی من بود
- میرید حمام
برگشتم نگاش کردم لباس تنش بود انگار تو حمام لباس پوشیده بود
- گلگیس ومن دوش بگیریم
- من دوشت ندارم ...
آریا خندید ونگاش کرد وگفت : چرا دوشت نداری ؟
گلگیس اخم کوچلوی کرد خندید واومد کنارش محکم لپشو بوسید وگفت : اگه یکم آب بازی کنی چی خوشت نمیاد
گلگیس خندید وگفت : آخ جون
اریا نگاهم کرد وگفت : آب وان یکم براش پرمی کنم بازی کنه باهات حرف دارم
- باشه
منتظر موندم تا آریا وان رو نصف آب کرد منم گلگیس رو آماده کردم وگذاشتمش تو وان کلی ذوق می کرد
- یادم باشه رفتیم بیرون براش اسباب بازی بگیریم
- چیزیش نشه آریا
- نمیشه بیا عزیزم
چقدر یه آدم می تونست مهربون باشه
# پارت دویست وبیست وچهار .
گیسو :
اگر چه این اتفاقات قشنگ یهویی افتاده بود وعمو خیلی قشنگ سوپرایزمون کرده بود ولی من روی نگاه کردن به اریا رو نداشتم وازش فرار می کردم حتا وقتی رسیدیم مشهد و آقا جون ازمون خواست دوتا اتاق جدا برای خودمون بگیریم ازش فرار کردم وبه اتاق اقا جون وخانم جون رفتم اقا جون لبخند زد وچیزی نگفت ولی خانم جون به روم اورد وگفت : چرا ازش فرار می کنی گیسو جان
- اوووممم نه خانم جون گفتم راحت باشه شاید بخواد لباسشو عوض کنه
آقا جون : اشکالی نداره بابا یکم استراحت می کنیم عصر میریم یه محضر وبهم محرم میشید اینجوری بهتره
کلی خجالت می کشیدم من بودن با اریا رو انکار می کردم ومثله احمق ها ازش فرار می کردم منی که اون شب حیا رو کنار گذاشته بودم وخودم از آریا خواسته بودم باهاش باشم حالا روم نمی شد تو چشاش نگاه کنم شایدم از شرم حرفایی بود که با کمال بی رحمی به زبون اوردم وازخونم کردمش بیرون
در زدن واقاجون گفت :بیا تو
اریا بود که گلگیس همراهش بود وگفت : میشه حواست به گلگیس باشه یه دوش بگیرم
- الان میام
رفتم طرف گلگیس وبغلش کردم ورفتیم اتاق خودمون که اتاق بغل دست اقاجون اینا بود بیشتر سوئیت بود تایه اتاق آریاحوله اش رو از تو چمدون دراوردو رفت حمام منم برای گلگیس از چمدون کوچلوش لباس در اوردم وگفتم : وقتی بابا اومد بیرون ماهم میریم حمام
اخم ریزی کرد وگفت : از حموم بدم میاد
- چراعزیزم
لباشو اویزون کرد وگفت : موهام اذیتم می کنه
- قربونت برم میخوای موهای منو ببینی
شالمو در اوردم وموهام رو باز کردم وگفتم : قول میدم مواظب موهات باشم قشنگم ببین موهای منم چقدر بلنده ولی کلی مراقبم که شونه می زنم دردم نگیره
چیزی نگفت انگار با خودش در گیر بود برای خودم وگلگیس حوله در. آوردم ومنتظر موندیم تا اریا از حمام بیاد بیرون نگاهم به دخترک ناز بود وبا خودم تصور می کردم چطوری براش مادری کنم چرا فکر می کردم داشتن بچه ای یکی دیگه برام سخته ونمی تونم بپذیرمش ولی حالا گلگیس انگار خود دختر واقعی من بود
- میرید حمام
برگشتم نگاش کردم لباس تنش بود انگار تو حمام لباس پوشیده بود
- گلگیس ومن دوش بگیریم
- من دوشت ندارم ...
آریا خندید ونگاش کرد وگفت : چرا دوشت نداری ؟
گلگیس اخم کوچلوی کرد خندید واومد کنارش محکم لپشو بوسید وگفت : اگه یکم آب بازی کنی چی خوشت نمیاد
گلگیس خندید وگفت : آخ جون
اریا نگاهم کرد وگفت : آب وان یکم براش پرمی کنم بازی کنه باهات حرف دارم
- باشه
منتظر موندم تا آریا وان رو نصف آب کرد منم گلگیس رو آماده کردم وگذاشتمش تو وان کلی ذوق می کرد
- یادم باشه رفتیم بیرون براش اسباب بازی بگیریم
- چیزیش نشه آریا
- نمیشه بیا عزیزم
چقدر یه آدم می تونست مهربون باشه
۱۹.۷k
۰۶ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.