☀️گیسوی شب ☀️
☀️گیسوی شب ☀️
# پارت دویست وسی ودو
یاشار :
با اعتراض به کارگر گفتم : اصلا نمی پسندمش برش دار
گلین با سینی آب میوه اومد تو سالن وگفت : دیونه اشون کردی یاشار چقدر تو وسواسی خونه مثله قصر شده دیگه
با لبخند نگاش کردم وگفتم : میخوام پرنسس گیسو طلامون اعتراض نکنه سلیقه ای آریا رو هم می دونم می دونم از اینجا خوشش میاد
گلین با لبخند گفت : بیا اینو بده به کارگر بدبخت حلاک شد بخدا
سینی رو ازش گرفتم ورفتم سراغ کارگر ویه لیوان آب میوه بهش دادم تشکر کرد ومشغول کارش شد برگشتم کنار گلین وگفتم : بنظرت طرح دیوار کتابخونه خوبه
گلین چشم غره ای رفت وگفت : اریا فردا برمی گردن وتو هنوز داری نقص میزاری رو وسایل ودکور خونه
خندیدم وگفتم : نفس بابا کجاست
گلین اشاره ای به پشت سرش کرد وگفت : تو حیاط داره لی لی بازی می کنه
- خوبه گلگیسم براش همدم خوبی میشه دختر خاله های خوبی میشن
با لبخند نگام کرد وگفت : اهوم دومی رو چیکار کنیم
- چی روخوشگلم
اشاره ای به شکمش کرد وگفت : دومی
- دومی؟!!!!...چی؟!!!!
خندید وگفت : مگه خودت نمیخواستی دومی هم تو راهه
متعجب وبا ذوق گفتم : جون یاشار
خندید وگفت : جون چشات گفته باشم یاشار اگه شبیه تو نشد خودت می دونی
با صدا خندیدم وگفتم : الهی قربونتون برم
اشاره ای به مرد کارگر کرد وگفت : حواست باشه
با صدا خندیدم وگفتم :چشم ...کسی هم می دونه
لبخندی زدوگفت : اولین نفر باباشه
- باباش قربونتون بره
کارگر که کارش رو تموم کرده بود گفت : دیگه مشکلی نیست اگه ایرادی داشت زنگ بزنید
- ممنونم عالی شد
نگاهی به لوستر انداختم که خیلی عالی نصب شده بود دیگه اینجا هیچ کاری نداشتم
درا رو قفل کردم وبرگشتیم تو خونه ای اقا جون اینا زن دایی با لبخند گفت : رضایت دادید
خندیدم وگفتم : بله دیگه تکمیل شد
گلین با لبخند گفت : گیسو گفته لباس عروسشو خریده
زن دایی نگران گفت : دو روز برای استراحتشون کم نیست
- نه زن دایی ما که همه ای کارا رو کردیم فقط مونده اونا بعد دوروز استراحت برن آریشگاه وبعدم تالار عروسی
زن دایی زیرلب گفت : به امید خدا
- عه داشت یادم می رفت زن دایی می دونستید یکی دیگه هم بهمون اضافه میشه
با لبخند گفت : گلگیس رو میگی بچه ها که عاشقش شدن
با لبخند گفتم : نه زن دایی بچه ای خودمون رو میگم
متعجب نگام کرد بعد گلین رو که گفت : دو ماه میشه
زن دایی با ذوق بلند شد ورفت گلین رو بعل کرد وبوسید وبعدم منو وگفت : خدا رو شکر پشت سر هم شادی داریم چشم حسود دور باشه
زیر لب دعا میخوند با لبخند گلین رو نگاه کردم آرامش تو نگاهش رو دوست داشتم همین نگاه باعث شد مهر گیسو از دلم پاک بشه درست بود دوسش داشتم ولی دیگه مثله یه دختر دایی نه کمتر نه بیشتر
# پارت دویست وسی ودو
یاشار :
با اعتراض به کارگر گفتم : اصلا نمی پسندمش برش دار
گلین با سینی آب میوه اومد تو سالن وگفت : دیونه اشون کردی یاشار چقدر تو وسواسی خونه مثله قصر شده دیگه
با لبخند نگاش کردم وگفتم : میخوام پرنسس گیسو طلامون اعتراض نکنه سلیقه ای آریا رو هم می دونم می دونم از اینجا خوشش میاد
گلین با لبخند گفت : بیا اینو بده به کارگر بدبخت حلاک شد بخدا
سینی رو ازش گرفتم ورفتم سراغ کارگر ویه لیوان آب میوه بهش دادم تشکر کرد ومشغول کارش شد برگشتم کنار گلین وگفتم : بنظرت طرح دیوار کتابخونه خوبه
گلین چشم غره ای رفت وگفت : اریا فردا برمی گردن وتو هنوز داری نقص میزاری رو وسایل ودکور خونه
خندیدم وگفتم : نفس بابا کجاست
گلین اشاره ای به پشت سرش کرد وگفت : تو حیاط داره لی لی بازی می کنه
- خوبه گلگیسم براش همدم خوبی میشه دختر خاله های خوبی میشن
با لبخند نگام کرد وگفت : اهوم دومی رو چیکار کنیم
- چی روخوشگلم
اشاره ای به شکمش کرد وگفت : دومی
- دومی؟!!!!...چی؟!!!!
خندید وگفت : مگه خودت نمیخواستی دومی هم تو راهه
متعجب وبا ذوق گفتم : جون یاشار
خندید وگفت : جون چشات گفته باشم یاشار اگه شبیه تو نشد خودت می دونی
با صدا خندیدم وگفتم : الهی قربونتون برم
اشاره ای به مرد کارگر کرد وگفت : حواست باشه
با صدا خندیدم وگفتم :چشم ...کسی هم می دونه
لبخندی زدوگفت : اولین نفر باباشه
- باباش قربونتون بره
کارگر که کارش رو تموم کرده بود گفت : دیگه مشکلی نیست اگه ایرادی داشت زنگ بزنید
- ممنونم عالی شد
نگاهی به لوستر انداختم که خیلی عالی نصب شده بود دیگه اینجا هیچ کاری نداشتم
درا رو قفل کردم وبرگشتیم تو خونه ای اقا جون اینا زن دایی با لبخند گفت : رضایت دادید
خندیدم وگفتم : بله دیگه تکمیل شد
گلین با لبخند گفت : گیسو گفته لباس عروسشو خریده
زن دایی نگران گفت : دو روز برای استراحتشون کم نیست
- نه زن دایی ما که همه ای کارا رو کردیم فقط مونده اونا بعد دوروز استراحت برن آریشگاه وبعدم تالار عروسی
زن دایی زیرلب گفت : به امید خدا
- عه داشت یادم می رفت زن دایی می دونستید یکی دیگه هم بهمون اضافه میشه
با لبخند گفت : گلگیس رو میگی بچه ها که عاشقش شدن
با لبخند گفتم : نه زن دایی بچه ای خودمون رو میگم
متعجب نگام کرد بعد گلین رو که گفت : دو ماه میشه
زن دایی با ذوق بلند شد ورفت گلین رو بعل کرد وبوسید وبعدم منو وگفت : خدا رو شکر پشت سر هم شادی داریم چشم حسود دور باشه
زیر لب دعا میخوند با لبخند گلین رو نگاه کردم آرامش تو نگاهش رو دوست داشتم همین نگاه باعث شد مهر گیسو از دلم پاک بشه درست بود دوسش داشتم ولی دیگه مثله یه دختر دایی نه کمتر نه بیشتر
۲۱.۷k
۰۶ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.