۲
۲
وقف تو
یک عمر دویدیم و به جایی نرسیدیم
بر آنچه خدا خواست، خدایی نرسیدیم
بودیم که دیدیم سفر سوی شما را
با پای به گل مانده به جایی نرسیدیم
تشخیص ندادیم که بیماری مان چیست
مزمن شده درد و به دوایی نرسیدیم
یک لحظه نشد وقف تو باشیم، فقط تو!
یک لحظه به پایان جدایی نرسیدیم
تا که سفری سوی تو آغاز نماییم
بر همسفر راه گشایی نرسیدیم
گفتید دعاگوی عزادار حسینید
تا حال مگر ما به دعایی نرسیدیم
تو ساقی لب تشنگی دیده مایی
بی لطف تو بر اشک و نوایی نرسیدیم
سخت از که در آخر این راه ببینیم
بر قافله کرب و بلایی نرسیدیم
جواد حیدری
۳
سمت ظهور
دیدن روی تو آسوده میسر نشود
این عطا بر من آلوده مقدر نشود
ادبم رنگ ریا دارد و بی اخلاصم
عملم همقدم امر تو دلبر نشود
کار خود می کنم و با تو ندارم کاری
چشمم از رنج فراق تو دگر تر نشود
یک به یک می رود از کف نعمات ای افسوس
مددی حال من غم زده بدتر نشود
اثر هیئت ارباب بود بیداری
وای بر آنکه از این فیض معطر نشود
هرکس سمت ظهور تو قدم بردارد
دلش از ظلمت ایام مکدر نشود
گرچه نالایقم اما تو مرا می خواهی
بی نگاهت دل من پاک و مطهر نشود
جواد حیدری
۴
عطای بیشتر
ای دوست گاهی هم به شهر ما سفر کن
ازما در این شهر بلا رفع خطر کن
من که نمی گویم بیا رویت ببینم
گویم ز هر جا میشود بر ما نظر کن
هرچند بر ما لطف خود را کم نکردی
بیچارهتر گشتم عطا را بیشتر کن
یک عمر با نام شما با آبرویم
گر نیست اخلاصی مرا از من گذر کن
ابری پر از باران به چشم ما عطا کن
با چشم خود چشمان ما را همسفر کن
کاری اگر داری برای ماه زینب
ما را برای نوکری آقا خبر کن
جواد حیدری
۵
خانواده عشق
خراب باده عشقم کسی چه می داند؟
غبار جاده عشقم کسی چه می داند؟
ببین به نام تو عمری به مشکل افتادم
غلام ساده عشقم کسی چه می داند؟
کسی به جز تو زبان دل مرا نشناخت
که لب گشاده ی عشقم کسی چه می داند؟
دخیل کودکیم را به نام تو بستند
که بنده زاده ی عشقم کسی چه می داند؟
ز ناله های عجیب در میان هیئت ها
ز پا فتاده ی عشقم کسی چه می داند؟
من آن گِلم که به خاک دیار مظلومان
جوانه داده ی عشقم کسی چه می داند؟
من از تبار علی و دیار زهرایم
ز خانواده ی عشقم کسی چه می داند؟
خوشا اجل که رساند مرا به دامانت
که سر نهاده ی عشقم کسی چه می داند؟
جواد حیدری
وقف تو
یک عمر دویدیم و به جایی نرسیدیم
بر آنچه خدا خواست، خدایی نرسیدیم
بودیم که دیدیم سفر سوی شما را
با پای به گل مانده به جایی نرسیدیم
تشخیص ندادیم که بیماری مان چیست
مزمن شده درد و به دوایی نرسیدیم
یک لحظه نشد وقف تو باشیم، فقط تو!
یک لحظه به پایان جدایی نرسیدیم
تا که سفری سوی تو آغاز نماییم
بر همسفر راه گشایی نرسیدیم
گفتید دعاگوی عزادار حسینید
تا حال مگر ما به دعایی نرسیدیم
تو ساقی لب تشنگی دیده مایی
بی لطف تو بر اشک و نوایی نرسیدیم
سخت از که در آخر این راه ببینیم
بر قافله کرب و بلایی نرسیدیم
جواد حیدری
۳
سمت ظهور
دیدن روی تو آسوده میسر نشود
این عطا بر من آلوده مقدر نشود
ادبم رنگ ریا دارد و بی اخلاصم
عملم همقدم امر تو دلبر نشود
کار خود می کنم و با تو ندارم کاری
چشمم از رنج فراق تو دگر تر نشود
یک به یک می رود از کف نعمات ای افسوس
مددی حال من غم زده بدتر نشود
اثر هیئت ارباب بود بیداری
وای بر آنکه از این فیض معطر نشود
هرکس سمت ظهور تو قدم بردارد
دلش از ظلمت ایام مکدر نشود
گرچه نالایقم اما تو مرا می خواهی
بی نگاهت دل من پاک و مطهر نشود
جواد حیدری
۴
عطای بیشتر
ای دوست گاهی هم به شهر ما سفر کن
ازما در این شهر بلا رفع خطر کن
من که نمی گویم بیا رویت ببینم
گویم ز هر جا میشود بر ما نظر کن
هرچند بر ما لطف خود را کم نکردی
بیچارهتر گشتم عطا را بیشتر کن
یک عمر با نام شما با آبرویم
گر نیست اخلاصی مرا از من گذر کن
ابری پر از باران به چشم ما عطا کن
با چشم خود چشمان ما را همسفر کن
کاری اگر داری برای ماه زینب
ما را برای نوکری آقا خبر کن
جواد حیدری
۵
خانواده عشق
خراب باده عشقم کسی چه می داند؟
غبار جاده عشقم کسی چه می داند؟
ببین به نام تو عمری به مشکل افتادم
غلام ساده عشقم کسی چه می داند؟
کسی به جز تو زبان دل مرا نشناخت
که لب گشاده ی عشقم کسی چه می داند؟
دخیل کودکیم را به نام تو بستند
که بنده زاده ی عشقم کسی چه می داند؟
ز ناله های عجیب در میان هیئت ها
ز پا فتاده ی عشقم کسی چه می داند؟
من آن گِلم که به خاک دیار مظلومان
جوانه داده ی عشقم کسی چه می داند؟
من از تبار علی و دیار زهرایم
ز خانواده ی عشقم کسی چه می داند؟
خوشا اجل که رساند مرا به دامانت
که سر نهاده ی عشقم کسی چه می داند؟
جواد حیدری
۵.۷k
۲۳ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.