پارت ۵۸
۳هفته بعد
ا.ت:هوسوکا هوسوکا کجایی
هوسوک:اینجام بیا پیشم
ا.ت رفت دید هوسوک پشت میز توی اتاق کارش نشسته
ا.ت:میگم من یه چیزی می خوام
هوسوک:چی می خوای
ا.ت:خب دست خودم نیست هوس کردم
هوسوک:بگوچی می خوای
ل.ت:خب یکم توتوفرنگی می خوام
هوسوک:هاااا توت فرنگی
خب برو پایین بخور
ا.ت:رفتم نداشتن
میشه بری برام بگیری
هوسوک:الان میگم یکی از بادیگارد ها بره بگیره
ا.ت:مرسی عزیزم
رفتم و سفت بغلش کردم
که اونم منو بغل کرد
همین که بغلش کردن حالم به هم خورد زود از جدا شدم و رفتم سمت دست شویی همین طور میاوردم بالا
که هوسوک با دستمال کاغذی و آب اومد سمتم
بعد از تموم شدنم
اومدم بیرون و روی یه صندلی نشستم
ا.ت:نمی دونم چی شده همش اینطوری میشم
هوسوک خنده ای سرداد
ا.ت:چته
هوسوک:پس کارم خوب بوده
قرص هم اثر کرد الان تو ....... بارداری
ا.ت:تو تا منو حامله نکردی دست بردار نبودی
هوسوک:همین جا بشین تا من برم و بیام
هوسوک یه ۱۵ دقیقه ای بود رفته بود
که اومد تا چند تا بیبی چک توی دستش بود
ا.ت:اینا چیه
هوسوک:بیبی چک
ا.ت:خودم می دونم برا چی می خوایش
هوسوک:اینا رو که من نمی خوام تو باید بری انجام بدی ببینی باردار هستی یا نه
ا.ت رو بلند کرد و برد
بعد از انجام کار ها ا.ت اومد بیرون
هوسوک هم با خوش حالی بیبی چک رو از دستش گرفت
هوسوک محکم ا.ت رو ب....غل.....ش کرد
هوسوک:مرسی عزیزم مرسی
تو بارداری
ا.ت:آره من باردارم 😁
هوسوک از اون روز به بعد همش هواسش به ا.ت بود
ا.ت:هوسوکا هوسوکا کجایی
هوسوک:اینجام بیا پیشم
ا.ت رفت دید هوسوک پشت میز توی اتاق کارش نشسته
ا.ت:میگم من یه چیزی می خوام
هوسوک:چی می خوای
ا.ت:خب دست خودم نیست هوس کردم
هوسوک:بگوچی می خوای
ل.ت:خب یکم توتوفرنگی می خوام
هوسوک:هاااا توت فرنگی
خب برو پایین بخور
ا.ت:رفتم نداشتن
میشه بری برام بگیری
هوسوک:الان میگم یکی از بادیگارد ها بره بگیره
ا.ت:مرسی عزیزم
رفتم و سفت بغلش کردم
که اونم منو بغل کرد
همین که بغلش کردن حالم به هم خورد زود از جدا شدم و رفتم سمت دست شویی همین طور میاوردم بالا
که هوسوک با دستمال کاغذی و آب اومد سمتم
بعد از تموم شدنم
اومدم بیرون و روی یه صندلی نشستم
ا.ت:نمی دونم چی شده همش اینطوری میشم
هوسوک خنده ای سرداد
ا.ت:چته
هوسوک:پس کارم خوب بوده
قرص هم اثر کرد الان تو ....... بارداری
ا.ت:تو تا منو حامله نکردی دست بردار نبودی
هوسوک:همین جا بشین تا من برم و بیام
هوسوک یه ۱۵ دقیقه ای بود رفته بود
که اومد تا چند تا بیبی چک توی دستش بود
ا.ت:اینا چیه
هوسوک:بیبی چک
ا.ت:خودم می دونم برا چی می خوایش
هوسوک:اینا رو که من نمی خوام تو باید بری انجام بدی ببینی باردار هستی یا نه
ا.ت رو بلند کرد و برد
بعد از انجام کار ها ا.ت اومد بیرون
هوسوک هم با خوش حالی بیبی چک رو از دستش گرفت
هوسوک محکم ا.ت رو ب....غل.....ش کرد
هوسوک:مرسی عزیزم مرسی
تو بارداری
ا.ت:آره من باردارم 😁
هوسوک از اون روز به بعد همش هواسش به ا.ت بود
۳۸.۵k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.