🍷پارت57🍷
🍷پارت57🍷
*میسو*
بوی سرد و تندش وارد بینی و ریه هام شد
اخم کردم لعنت بهش تختش بازم بهم ریخته بود و لباساش ریخته بود پایین
با تاسف نگاه کردم، به خودش زحمت نمیده اینجارو تمیز کنه
پسره ی شلخته ی رو مخ
لقبایی که من بهش دادم به نصف لقبایی که اون بهم داده بود نمیرسید
با یاداوری اون لقبا اخم کردم
چشمم به نوشته ها خورد رفتم سمتشون و چشمامو ریز کردم تا شاید بفهمم چی نوشته
نوشته ها تیکه تیکه بودن و انگار با دستش روشون کشیده اما با نگاه دقیق زیاد یه چیزایی فهمیدم
«من نمیخواستم»
ابروهام بالا پرید چیو نمیخواست
یکی دیگه
«تقصیر من نیست»
چشمام گرد شد
منظورش از این نوشته ها چی بود
طرز نوشتنش طوری بود که انگار حال درستی نداشته، ممکنه مستی باشه حالت روانی بدی باشه
شایدم...شایدم هردو فضای سیاه و تاریک اتاق با اون تابلو های ترسناک و نامفهوم و از همه بدتر
تخت سیاه بزرگ و نامرتبش
باعث میشد ادم حس افسردگی بهش دست بده چطور میتونه تو این اتاق بخوابه
چشمم به سقف خورد که از تعجب زیاد خشک شده بودم
رو سقفم نوشته بود و خراشای بزرگ و کوچیک بود
خراشایی که با چاقو ایجاد شده بودن
اینجا خونست یا اتاق وحشت اگه ماکت یه خون اشامم اینجا بود رسما میشد اتاق وحشت
دوباره چشمم به عکسش خیره موند چشماش ادمو اذیت میکرد
خالی از حس خسته پر از حرف عمیق
تو کی هستی
چی کشیدی
خیلی دوست داشتم بفهمم
من ناخواسته وارد این بازی شدم یخ بازی خطرناک
ناخواسته درگیرش شدم درگیر زندگی یه پسر که یه نفر نیست
اما همشون تو یه جسمن
پسری که دنباله انتقامه و میخواد خودشو از طریق من خالی کنه
پوزخند زدم که بهتر از یه دختر ضعیف و احمق فقط از یه چیز مطمئنم مه میخوام بفهمم
کی هست
چی به سرش اومده
اگه تنها درگیریش مشکل روانیش بود
قطعا اینطور نبود
با یاداوری اون قرصا اخم کردم گولش زدن بهش اونارو دادن
باید بفهمم
با شنیدن صدای در خونه قلبم اومد تو دهنم
صدای قدماش نزدیک تر میشد هول شده سر چرخوندم که چشمم خورد به تخت
جا میشدم زیرش
سریع دوییدم سمتش و خودمو بزور زیرش جا دادم
حس خفگی داشتم ولی چاره ای هم نداشتم
نمیتونم بزارم باز اون کارو با من بکنه
دستگیره پایین رفت و در باز شد
سایشو حس کردم
چشمم به نیم بوتاش خورد
از راه رفتنش معلوم بود خستس، رو تخت افتاد که من له شدم
خواهش میکنم بلند شو برو دارم خفه میشم
پسره ی عوضی انگار صدای افکارمو شنید که بلند شد
من اروم نفس کشیدم، خفه شدن خیلی بده
صدای در تو اتاقو شنیدم
در حموم بود
سایش رفته بود با شنیدن صدای اب سریع اومدم بیرون و دوییدم سمت در قلبم تند تند میزد...
خماااری😜💖💖
*میسو*
بوی سرد و تندش وارد بینی و ریه هام شد
اخم کردم لعنت بهش تختش بازم بهم ریخته بود و لباساش ریخته بود پایین
با تاسف نگاه کردم، به خودش زحمت نمیده اینجارو تمیز کنه
پسره ی شلخته ی رو مخ
لقبایی که من بهش دادم به نصف لقبایی که اون بهم داده بود نمیرسید
با یاداوری اون لقبا اخم کردم
چشمم به نوشته ها خورد رفتم سمتشون و چشمامو ریز کردم تا شاید بفهمم چی نوشته
نوشته ها تیکه تیکه بودن و انگار با دستش روشون کشیده اما با نگاه دقیق زیاد یه چیزایی فهمیدم
«من نمیخواستم»
ابروهام بالا پرید چیو نمیخواست
یکی دیگه
«تقصیر من نیست»
چشمام گرد شد
منظورش از این نوشته ها چی بود
طرز نوشتنش طوری بود که انگار حال درستی نداشته، ممکنه مستی باشه حالت روانی بدی باشه
شایدم...شایدم هردو فضای سیاه و تاریک اتاق با اون تابلو های ترسناک و نامفهوم و از همه بدتر
تخت سیاه بزرگ و نامرتبش
باعث میشد ادم حس افسردگی بهش دست بده چطور میتونه تو این اتاق بخوابه
چشمم به سقف خورد که از تعجب زیاد خشک شده بودم
رو سقفم نوشته بود و خراشای بزرگ و کوچیک بود
خراشایی که با چاقو ایجاد شده بودن
اینجا خونست یا اتاق وحشت اگه ماکت یه خون اشامم اینجا بود رسما میشد اتاق وحشت
دوباره چشمم به عکسش خیره موند چشماش ادمو اذیت میکرد
خالی از حس خسته پر از حرف عمیق
تو کی هستی
چی کشیدی
خیلی دوست داشتم بفهمم
من ناخواسته وارد این بازی شدم یخ بازی خطرناک
ناخواسته درگیرش شدم درگیر زندگی یه پسر که یه نفر نیست
اما همشون تو یه جسمن
پسری که دنباله انتقامه و میخواد خودشو از طریق من خالی کنه
پوزخند زدم که بهتر از یه دختر ضعیف و احمق فقط از یه چیز مطمئنم مه میخوام بفهمم
کی هست
چی به سرش اومده
اگه تنها درگیریش مشکل روانیش بود
قطعا اینطور نبود
با یاداوری اون قرصا اخم کردم گولش زدن بهش اونارو دادن
باید بفهمم
با شنیدن صدای در خونه قلبم اومد تو دهنم
صدای قدماش نزدیک تر میشد هول شده سر چرخوندم که چشمم خورد به تخت
جا میشدم زیرش
سریع دوییدم سمتش و خودمو بزور زیرش جا دادم
حس خفگی داشتم ولی چاره ای هم نداشتم
نمیتونم بزارم باز اون کارو با من بکنه
دستگیره پایین رفت و در باز شد
سایشو حس کردم
چشمم به نیم بوتاش خورد
از راه رفتنش معلوم بود خستس، رو تخت افتاد که من له شدم
خواهش میکنم بلند شو برو دارم خفه میشم
پسره ی عوضی انگار صدای افکارمو شنید که بلند شد
من اروم نفس کشیدم، خفه شدن خیلی بده
صدای در تو اتاقو شنیدم
در حموم بود
سایش رفته بود با شنیدن صدای اب سریع اومدم بیرون و دوییدم سمت در قلبم تند تند میزد...
خماااری😜💖💖
۴۶.۷k
۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.