part 10
همه چیو برام تعریف کرد خیلی ناراحت شدم من:الهی بغلش کردم من:ولی قربونت برم من که چیزی نگفتم دستمو گرفت کوک:میدونم عشقم من:سعی میکنم درکت کنم موهامو نوازش کرد کوک:کیوتچه من اگه تو رو نداشتم چیکار میکردم من:یه بیشور میومد تو زندگیت ازیتت میکرد باید از داداشم تشکر کنی کوک:کیوتتت لپمو کشید پوف کرد بعد همونو بوس کرد کوک:دور دونه من خودمم خواستم بوسش کنم که سرشو چرخوند لبام چسبید به لبایه نرم و داغش اولش کپ کردم لبامو مک زد کمرمو گرفت بدنمو چسبوند به بدنش منم همراهیش کردم بعد جدا شدیم سرمو رو شونش گذاشتم تکیه داد به مبل چشمامو بستمو خوابم برد با چیز نرم و داغی که رو لبام بود و تموم میخورد مواجه شدم فقط خواستم همون طوری بمونم تا چند دقیقه همون طوری ادامه داد که حس کردم داغیو حس نمیکنم کوک:بیداری نه دیگه فهمیده بود خندیدم چشمامو باز کردم صورتش نزدیک صورتم کرد کوک:از نزدیک زیادی خواستنی میشی دستمو رو صورتش کشیدم رفت سمت گردنم و بوسه ای زیرش زد من:خوابم میاد کوک:ای جانم بلندم کرد بردم تو اتاق و باهم خوابیدیم صبح بیدار شدم دیدم جونگ کوک نیست من:جونگ کوکی کوکیه من یعنی بدون خدافظی رفته شرکت دست و صورتمو شستم رفتم تو آشپزخونه دیدم صبحانه رو میز چیده شده با یه نامه کوک:صبح بخیر عشق نازم ببخشید بی خبر رفتم باید زود میرفتم اداره صبحونتو آماده کردم قشنگ میخوری عاشقتم میبوسمت بای من:فدات شم آخه نشستم صبحونمو خوردم ساعت ۵ بود رفتم اداره پلیس پیش تهیونگ و جونگ کوک که فهمیدم تهیونگ و جونگ کوک دارن از مرده بازجویی میکنن ولی کوک بیشتر چه ابوهتی داشت پشت اون میز روبه روی خلاف کار با اون حالت مردونش و صدایه داداش چنان قلبمو لرزوند
۲۳.۸k
۰۴ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.